فیل در تاریکی

«تن‎فروشی»

بامداد

یک- چند وقت پیش توی یکی از شبکه‌های اجتماعی مصاحبه‌ای رو با دو خانوم تن‌فروش تماشا می‌کردم. یکیشون تو یکی از خونه‌هایی که اینجا به طور قانونی برای این منظور و تحت پوشش کلیسا فعالیت می‌کنند، کار می‌کرد و دومی به اصطلاح خودش کار آزاد می‌کرد. هر دوشون از کارشون راضی بودند و دلشون نمی‌خواست شغلشون رو عوض کنند، چون پولش با کارهای دیگه قابل مقایسه نبود. یکیشون که سن و سالش کمتر بود، مشکل بزرگش این بود که مادرش به انتخاب شغلش احترام نمی‌گذاشت. دومی که یه ریزه بزرگتر بود، مشکل خاصی نداشت و از طرز زندگیش و درآمدش خیلی هم راضی بود. هر دوشون کارشون قانونی بود و براش اجازه‌نامه و پنجاه مدل گواهی بهداشت داشتند. مرتب سلامتیشون رو چک می‌کردند و اگر یکی از مشتری‌ها سر به سرشون می‌گذاشت، قانون ازشون حمایت می‌کرد.

دو- دوست پسری داشتم که توی یکی از شب‌های عاشقی و درموندگیش اعتراف کرد که یه بار با خانومی تن‌فروش خوابیده و برای برطرف کردن نیازهاش پول پرداخت کرده. من پریشون و آشفته و خام، تماشاش کردم و باورم نشد. تجسم این که موجود مورد علاقه من چنان بند غرایز باشه که به خاطرش حاضر به پرداخت پول باشه، برام غیرممکن بود. سعی کردم منطقی و امروزی و باشعور باشم. سعی کردم به خاطر گذشته‌ش قضاوتش نکنم. ازش پرسیدم اگه با عقل و سن الانت موقعیتی پیش بیاد که چندین و چند ماه با کسی نباشی، بازم حاضری بری اونجا؟ خوب تو چشام نگاه کرد و مستاصل گفت: «شاید.» تحملش خیلی برام سخت بود. توی شب عاشقی و راستگوییش ولش کردم و داغون و پریشون چهار صبح از خونه‌ش زدم بیرون. مدام پیش خودم فکر می‌کردم که اگه همین جوری توی باری جایی با کسی آشنا شده بود و باهاش رابطه یه شبه‌ای رو تجربه کرد بود، شاید اونقدرا به نظرم بد نمی‌اومد. اما این که بابتش پول داده باشه، برام خیلی سنگین تموم شده بود و باورکردنی نبود.

سه- بعد از یه هفته اشک و لابه یکی از دوستای مدرسه‌م باهام تماس گرفت. گفت چرا پکری؟ براش تعریف کردم ماجرا رو. خوب گوش کرد و آخرش فقط گفت: می‌تونم ناراحتیتو درک کنم. من هاج و واج موندم که: فقط درک کنی؟! فکر نمی کنی چه آدم عوضی‌ایه؟ فکر نمی کنی چقدر کاری که کرده تهوع‌آور و حال‌بهم‌زنه؟؟ آخه من چه جوری از همچین آدمی خوشم اومده بود؟ دوستم فقط ساکت به حرفام گوش کرد. وقتی که هیچ جوابی ازش نشنیدم، گفتم می‌شه توام لطفا نظرتو بگی؟ فکر نمی‌کنی چقدر باورنکردنیه؟ گفت نه عزیزم فکر نمی‌کنم. رابطه جنسی مثل غذا خوردنه به نظر من. یه وقتی غذا تو خونه هست، یه وقتی هم نیست و میری فست فود می‌خوری. این چه ربطی به عشق و عاشقی داره؟

چهار- یکی دو سال بعد تو یه کلاب با مردی آشنا شدم که شب اومد پیشم و با هم خوابیدیم. صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم که بالا سرم لب تخت یه اسکناس صدتایی گذاشته و رفته.

1 نظر برای “فیل در تاریکی

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.