«عشق در فضای مجازی»
شبانگاه
من فقط یک بار – بار اول و آخر – در یک رابطه عشقی در دنیای مجازی گیر کردم. آن هم با دختر خالهام.
نمیدانم دقیقا از کجا به مغزم رسید که یک حساب کاربری تقلبی بسازم. چندین بار در مورد عشق و عاشقیها و دوستشدنهای پیامرسان یاهو صحبت کرده بودیم و هر دو با هم همنظر بودیم که کار عبث و احمقانهای است. اما اصرار او به ضعیف بودن شخصیت دیگران و مسخره کردن دوستانی که هرکدام نوعی درگیر کسی در فضای مجازی بودند شاید محرکی بود برای اینکه دست به چنین شیطنتی بزنم.
صدای بوق مودم درآمد. یاهو را باز کردم و یک ایمیل دروغین ساختم. نام: امین. شناسه کاربری دخترخاله عزیز را وارد کردم و برایش نوشتم: «سلام. خوبی؟» جواب نداد. تلفن را برداشتم و به او زنگ زدم تا مطمئن شوم که آیا پیغام را میبیند یا خیر. نوشتم: «میدونم که میای این رو میخونی پس لطفا جوابم رو بده.» و این آغاز سهماه رابطه من با دخترخالهام بود. در ابتدا کنجکاوی او بود برای کشف این که «امین» کیست و از کجا آمده و چگونه او را پیدا کرده است. بعد کنجکاوی من بود برای کشف آن زاویه پنهان شخصیت کسی که از کودکی با هم بزرگ شده بودیم.
بر اساس شناختی که از او داشتم رفتار میکردم. سعی میکردم صحبتهای امین برایش جالب باشد. اطلاعاتی نمیدادم. او را مرکز توجه و ثقل رابطه کرده بودم. سر تمام موضوعاتی که در دنیای اصلی با هم میجنگیدیم در قالب «امین» با نظراتش موافقت میکردم و به او میگفتم که دختر خالهاش (خود واقعیام) چیزی نمیفهمد و درک او درستتر است.
کمکم این مکالمات شد فعالیت روزمره شبانه . برای من یک طنز بیش نبود و منتظر اولین مهمانی خانوادگی بودم تا به او بخندم و بگویم چگونه گول خورده است. درکی از عمق فاجعه نداشتم. تا این که سه روز به سفر رفتیم. وقتی برگشتم با طومارها پیغام روبرو شدم. این که کجام؟ چرا جواب نمیدهم؟ پیامها پر بود از رد پای جستجو برای یافتن دلیل غیبت امین، شک به خودش و حرفهایش، تهدید برای به هم زدن رابطه، و التماس برای جواب دادن.
انگار یک نفر یک تشت آب یخ روی من ریخته باشد، تازه فهمیدم چه کردهام. تلفن را برداشتم که همه چیز را اعتراف کنم. اما در آن سوی خط با دختر خالهای شکسته و گریان روبرو شدم. برایم گفت که چگونه «امین» دیگر جواب نمیدهد و من جرات نکردم اعتراف کنم. سعی کردم آرامش کنم. از آن روز دو هفته طول کشید تا «امین» و دخترخاله من آخرین پیام را به هم دادند. راحتترین توجیه وارد کردن دختر دیگری به معادله بود. امین که نمیتوانست او را ببیند در سرزمین خودش با دختر حقیقیی آشنا شده بود و دخترخاله من نمیخواست چرخ سوم باشد. خود حقیقی هم در کنار دخترخاله بودم و سعی میکردم کمکش کنم تا سریعتر از رابطه خارج شود و صدمه کمتری ببیند. اما کار سختتر از آن چه که من فکر میکردم بود.
این بود ماجرای عاشقی من در دنیای مجازی در نقش یک پسر.