«نقش حاشیهای پدران ایرانی در تربیت فرزند»
مهمان هفته: سعید مقیمی
در دورههای حیات بشر پیش از عصر كشاورزی و در دوران شكار و دامپروری و كوچنشینی انسان به نظر میرسد كه در خانوادهها عمدتا فرزند مادینه بطور سنتی در کار تیمار حیوانات اهلی خانواده یا ایل (و دوشیدن شیر و فرآوردن محصولات دیگر از جمله ماست و دوغ و غیره) و فرزند نرینه در کار جنگاوری و شکار و آمادهسازی دام مذبوح از جمله کندن پوست و خرد کردن گوشت برای وعدههای غذایی خانوار بودهاند و روایتهایی بعضا مدعی هستند كه کارکرد جنسیتهای پسر و دختر مبنای قرارداد اجتماعی در نامگزینی هر جنس واقع شده است.
به تبع این کارکرد گمان میرود که نقش پدران در تربیت و آموزش پسران اساسی و پایهای تلقی گردد و در تربیت دختران نیز مادران نقش عمده را ایفا میكرده اند. همینطور نظریاتی وجود دارد كه ادعا میکنند که پیش از دوران کشاورزی، مردسالاری در جوامع بشری آنچنان استیلا و قوام نیافته بوده که در دورههای بعدی یعنی کشاورزی و صنعتگری (شهرنشینی) در جوامع تثبیت گردید. بنابراین شاید که نقش مادران و زنان در این اجتماعات بدوی بیش از سایر ادوار زندگی بشر بوده و به تبع آن نقش تربیتی فعالتری در دختران و پسران حتی داشتهاند.
ساختارهای سنتی خانواده در ایران در دورههای پسینِ تاریخی به گمانم بیشتر حول محور پدر خانواده و اجداد پدری استوار بوده است، دست کم درمورد پسران خانواده که مستقیما از پدر و اجداد خود الگو میگرفتهاند و ارث میبردهاند و آنچنان که در نظام طبقاتی و اجتماعی هخامنشیان و ساسانیان مرسوم بوده پسر در شغل و جایگاه اجتماعی و حتی موقعیتهای سیاسی جانشین پدر میشده است. با این اوصاف میتوان نقش پدر را در تربیت و آمادهسازی پسران خانواده بسیار نافذ و موثر دانست و چه بسا این رویهها همپای سنتهای مردسالار در لایههای اجتماعی و ساختارهای خانواده در ایران میتواند استمرار و تداوم یافته و حتی در خانوادهها و مناطق سنتیتر تا کنون نیز پابرجا مانده باشد.
با توجه به استیلای سنتهای عمدتا مردسالار در جامعه ایرانی طی قرون گذشته بنظر میرسد تربیت دختران نیز بیش از هر چیز تحت تاثیر ارزشهای اجتماعی رایج و مستقر در همین نظام اجتماعی بوده و تلاش مادران نیز به نوعی متاثر از همین جریان عمومی بوده است. نظامی که قراردادها و ارزشهای آن را از دیربار عمدتا مردان و بر پایه ارزشهای مورد پسند این نظام اجتماعی بنا نهاده و مرد و زن در خانواده بطور سنتی ادامهدهنده همین روال بودهاند. به این ترتیب نقش مادران در تربیت دختران و پسران نیز در سایه همین رویههای سنتی تعریف و تبیین میشود.
در دنیای مدرن و پسامدرن امروزی معادلات و نظام ارزشی اجتماع و خانواده تا حدود زیادی دستخوش تغییرات شگرف و عمده شده است و در بسیاری از جوامع و خانوادهها نظامهای سنتی پدرسالاری یا مادرسالاری جایگاه خود را به فرزندسالاری و یا ملغمهها و ترکیبی از اینها داده است. حتی در بسیاری موارد میبینیم که تحت تاثیر بسیاری از عوامل اثرگذار دیگر از جمله ورود علوم انسانی و علوم تربیتی به حوزه دانش والدین، نظام آموزشی عمومی کشور، رسانههای جمعی و … شرایط جدید اجتماعی و فرهنگی جامعه و نیز ارتباطات مدرن افراد جامعه جهانی عملا هیچ الگوی معین و قاعدهمندی برای تعیین جایگاه افراد و مراتب و قدرت اثرگذاری در تربیت و نمو فرزندان در خانواده و جامعه وجود ندارد.
در واقع تنوع و تفاوت خانوادهها در بخش های کشور و لایههای اجتماعی امروزه بیش از هر زمان دیگری به چشم میخورد. آن چنان که از جوامع وابسته به قوم و طایفه در مناطق سنتیتر و اقوام مختلف که هنوز از سنتهای قدیمی اجتماعی و خانوادگی تا حدود زیادی پیروی میکنند تا پست مدرنترین واحدهای اجتماعی که حتی از مفهوم خانواده نیز عبور کردهاند و تمایلی به پایندی به چنین واحدهای اجتماعی ندارند. زندگیهای مستقل افراد خانواده و هم باشی خارج از قردادهای سنتی مشابه آنچه در ادبیات جدید اجتماعی بدان ازدواج سفید اطلاق می گردد و نیز زندگیهای همجنسگرایان را میتوان از پدیدههای نوظهور این طیف اجتماعی نام برد.
لیكن آنچه را که عموما و بطور سنتی می توان دید یک ساختار سنتی خانوار متشکل از پدر که عمدتا مسئولیت اداره مالی و تامین مایحتاج خانواده را عهده دارست، مادر که بطور طبیعی توانایی زادن و بزرگ کردن فرزندان و اداره امور منزل و فرزندان و در بسیاری موارد عهدهدار مشاغل بیرونی و تامین مالی خود و خانواده میشود، و فرزندان که در وضعیت مدرن جوامع امروزی جنسیت فرزندان چندان تاثیری در ایفای نقش او در خانواده ندارد و نیازها و کارکردهای فرزندان در خانوادهها بطور عمومی به یکدیگر شبیه شده است.
اگر چنین ساختار عمومی و اکثریتی را بخواهیم مد نظر قرار دهیم تازه بحث راجع به این موضوع را از این نقطه باید آغاز کنیم! نظریهپردازانی مانند تافلر معتقدند با توجه به تغییرات شگرف جوامع امروزی که تحت تاثیر پیشرفتهای عظیم فناوریهای ارتباطی حتی مشاغل و روشهای کسب و کار و سایر فعالیتهای روزمره مانند خرید کردن مایحتاج منزل، ملاقات و تماس با دوستان یا همکاران و حتی برگزاری جلسات کاری و … از خارج شدن از منزل بینیاز شدهاند، ثبات و انسجام و پویایی جوامع مختلف بیش از هر زمان دیگری در عصر مدرن وابسته به جایگاه ارزشی خانواده در جامعه و قوام روابط درون خانوادگی و ارزش داشتن خانواده بعنوان واحد اجتماعی در کشورها میشود. در این میان نقش تربیت فرزندان در چگونگی ساخت روابط درون خانواده و ارزش واحد خانواده در ذهن نسلهای جدید بیش از پیش مهم و حساس به نظر میرسد.
اکنون که نظام مدیریتی در خانوادهها به مردسالاری و زنسالاری محدود نمیشود و تامین اقتصادی و مدیریتی خانواده نیز به پدر محدود نیست و نقشهای سنتی افراد در خانواده تغییر کرده یا بعضا جابجا میشود، میزان اثرگذاری نقش والدین در تربیت نیز به نوبه خود دچار تغییراتی شده است. به نظر میرسد که در مسیر گذار از جامعه سنتی به مدرن نقش والدین و به تبع آن پدر در تربیت فرزندان کمرنگتر از پیش شده است. در جامعهای که ارزشهای سنتی مردسالار دیگر کارکرد و قدرتش بیرقیب گذشته را ندارد و زنان جایگاه و قدرت اجتماعی بیشتری آن چنان که شایسته حقوق انسانیشان است یافتهاند تبعا نقش موثرتری در تربیت فرزندان را بر عهده گرفتهاند و پدران در این گذار بیش از پیش به حاشیه رانده شدهاند. از سوی دیگر تاثیرپذیری آحاد جامعه و خانوادهها از منابع دیگری بجز سنت اعم از ورود دانشهای مدرن به حوزه تربیتیٰ، اثرگذاری سیستم آموزشی عمومی کشور و تبلیغات رسانهها و در جدیدترین پدیدهها سایه افکندن شبکههای اجتماعی بر تمام مناسبات اجتماعی و فرهنگی مردم، نقش تربیتی والدین را در خانواده بیش از پیش دچار دگرگونی و تزتزل کرده است.
در بسیاری از خانوادهها میبینیم كه درگیریهای شغلی مادران حتی از پدران بیشتر میشود و ممكنست این مساله روی زمان حضور در منزل و گذران با فرزند نیز سایه افكند. در خانوادههای كوچك مدرن بسیاری از دوستان و آشنایان را میبینم كه بر خلاف ذهنیتهای سنتی رایج و به جا مانده از وضعیت سابق جامعه تمام بخشهای نگهداری و تربیت فرزندان بین پدر و مادر تقسیم شده است. چه بسا پدرانی كه زمان و انرژی بیشتری را برای صرف در تربیت و تیمار فرزندان خود (كه در بسیاری موارد محدود به تک فرزند است) در اختیار دارند .
اما میتوان با اطمینان گفت كه در اغلب خانوادههای مدرن و بخصوص در طبقه متوسط شهری نقش تربیتی هر كدام از والدین كه بیشتر باشد این تربیت كمتر از دورههای گذشته تحت تاثیر ارزشها و قواعد مردسالاری است و ممكنست به نظر برسد كه این مساله نشانگر كاهش نقش و نفوذ تربیتی پدران در خانوادهها باشد. در خانوادههای مدرن بیش از هر چیز خواسته والدین حول تربیت صحیح و قاعدهمند كودک/كودكان و رشد، قوام و استقلال شخصیت آنان میگردد و بیشتر توان والدین مصروف تامین رفاه و لوازم رشد و سایر خواستههای كودک و خانواده میگردد. در این خلال نقش و كاركرد پدر و مادر از هر زمان دیگری نزدیکتر و شبیهتر بهم شده است.
نهایتا با گسترش انواع رسانههای جمعی و گروهی و نیز ورود كودک از سنین خردسالی به مراكز آموزشی از قبیل مهد كودک و پیشدبستانی و مدرسه تاثیرگذاری این نهادها در تربیت فرزندان و شكل دادن شخصیت آنان غیرقابل انكار است و این موارد بالتبع روی كاهش نفوذ تربیتی والدین بر فرزندان اثر قابل توجه دارند. به خصوص در عصر حاضر آموزش و آگاهیرسانی و برنامهریزیهای زیرساختی در كشور در زمینه تربیت كودكان و تبیین ارزشهای انسانی و اجتماعی منطبق با مقتضیات عصر مدرن و پسامدرن و در جهت تقویت نهاد خانواده بیش از هر عصر و دوره ی دیگر ضروری بنظر میرسد.
در شرایطی كه ارتباطات پیچیده و آسان بین افراد جامعه میسر است و سهم اثرگذاری والدین و نظام آموزشی و رسانه ملی در نسلهای تازه بطور فاحشی كمرنگ و متزلزل شده و الگوهای این نسلها برای ساخت زندگی و آینده به شدت متنوع و دستخوش تغییرات مد و عوامل موثر دیگری شده است، اگر بتوان با تدبیر و خودآگاهی و تبلیغات و آموزش مناسب به تقویت ارزش نهاد خانواده در ساختار ذهنی و ارزشی نسل های نو پرداخت به احتمال زیاد بافت های جوامع آینده از ثبات و قوام بهتری بهرهمند خواهد بود و انزوا، تنهایی، گمشدگی و بیهویتی آسیبهای كمتری به آحاد اجتماع وارد خواهد آورد.