«خودارضایی»
از میان نامههای رسیده: مرمر
مادر دختردایی من ایرانی نیست. درست وسط یک جایی مثل تگزاس به دنیا آمده و هیچوقت هم فارسی یاد نگرفته. یک بار که حرف میزدیم گفت وقتی سیزده چهارده سالش بوده، مادرش در مورد روابط بین مرد و زن و خودارضایی باهاش حرف زده و مخصوصا بهش گفته که خودارضایی خیلی هم طبیعیه و اصلا نباید احساس گناه بکنه. میگفت مادرش همیشه خیلی راحت راجع به این موضوع باهاش حرف میزده. من زن داییام رو خیلی دوست دارم. خیلی خونگرم و مهربونه و نگرانیها و حرفهاش مثل همه مادرهای دیگهست و حتی بعضی وقتها هم اونقدر روشنفکر نیست و تعصبات خاص خودش رو داره.
اما مادر من… ما طی چهل سال گذشته، درمورد هیچ عضوی که بین گردن و ران من وجود دارد با هم حرف نزدیم. انگار این قسمت بدن وجود خارجی نداره. تنها یک بار حرفش پیش آمد اون هم در مورد درد سینههای من بود وقتی که بچهام را شیر میدادم. ما حتی هیچوقت راجع به روابط زن و مرد هم حرف نزدیم. بنابراین تمام اطلاعات من در مورد خودارضایی، از متون مذهبی، معلم تربیتی و چرندیاتی بود که در ایران به گوشم رسیده بود.
از بس که احساس گناه و پشیمانی میکردم و نگران بودم که مریض بشم، بچهدار نشم و کلی بلای دیگر سرم بیاد، هر شب تصمیم میگرفتم که دیگر این کار رو تکرار نکنم، و با این که فشار جنسی نوجوانی همیشه برنده میشد، ولی احساس گناه همیشه بود و از همه بدتر بعد از ازدواج بود که بار عذابم سنگینتر شد، چون فکر میکردم خودارضایی خیانت به شوهره… تا اینکه دختر دایی عزیز داستان مادرش و گفتگوشون رو راجع به این موضوع برای من تعریف کرد. بعد از اون انگار تمام اون گناهها شسته شدن.
در حقیقت بسیاری از مسایلی که در ایران باعث باعث عصبی شدن آدم میشن، به راحتی با یک گفتگوی کوتاه قابل فراموش شدن هستن. تمام هدف بعضی مادر و پدرها آسون کردن زندگی بچههاشون با توضیح دادن موضوعات مختلف و نشون دادن راه درست به اونهاست. برای من این وضعیت درست بر عکس بود و از هر فرصتی برای سختتر کردن زندگی استفاده میشد. مثل همین مورد اخیر که با یک گفتگوی ساده، موضوع خودارضایی که همیشه به من احساس گناه میداد، تبدیل به یکی از راههای رسیدنم به آرامش شد.