«حال و هوای ما وقت کریسمس»
عصر
از زمانی که خاک گرم و صمیمی وطن، آغوش گرم و پرمهر پدر و مادر را ترک کرده بودم، دو ماه سپری نشده بود که دسامبر و حال و هوای کریسمس شروع شد. سال اول دلتنگی برای وطن و نوروز و یلدا و سیزده بدرش، اجازه لذت بردن از آغاز سال نوی کشور میزبان را به من نداد. با دیدن چراغانی و بابانوئل و خرید و تلاش مردم، مثل بچه حسود نق می زدم. خدا میداند که سالهای اول غربتنشینی بر من چگونه گذشت.
با گذشت زمان و بزرگ شدن بچهها خود را سرزنش کردم که آخر تا به کی غم غربت و گریه در ایام خوش عید این مردم؟ چرا نباید برای شادی بچههایم از این فرصت استفاده کنم؟ بچههای من هم مانند بقیه بچهها در این غربتستان حق استفاده و لذت بردن از تعطیلی دارند، چرا قاطی جماعت نشده و جشن نگیرند؟ پدرانمان گفتهاند: «بیر کنده گئتدین گؤزو ققیق، سن ده اول گؤزو قیییق / به مصداق خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.» دست به کار شده و برای سال نو و روزهای خوش تعطیلی آماده شدم.
اکنون سالهاست که همراه با این مردم برای سال نوی میلادی آماده ، و سرگرم خانهتکانی و چراغانی کردن در خانه و خرید هدیه برای عزیزان میشوم. از چهار هفته مانده به کریسمس بازارهای کریسمس برپا میشود و من نیز برای خرید و تماشا در بازارهای چراغانی و بسیار تماشائی کریسمس و خرید هدایای دلخواه برای عزیزانم، راهی بازار می شوم. از شمعهای رنگی بسیار زیبایی که به فروش میرسند، مناسب با سن دوستان خریداری و برای روز تولد و غیره نگهداری میکنم. از شیرینیهای خوشمزه محلی و سنتی خریده و برای سفره عید کریسمس آماده میکنم. هر سال برای بچههای کوچک همسایه شکلات و فرشتههای چرخنده زیبا، تهیه و بستهبندی کرده و دم در خانهشان میگذارم تا سبب شادیشان شوم. غذای شب عید کریسمس را نیز آماده میکنم و دور هم جمع میشویم.
مسلمانم و دینم را دوست دارم. حضرت عیسی هم یکی از پیامبران مهم خداست. کریسمس را به مسیحیان هموطن و مسیحیان جهان تبریک گفته و در سال دو هزار و نوزده برای جهان صلح و آرامش آرزو میکنم.