«به مناسبت یک ساله شدن وبلاگ»
مهرداد میرهادی
قلم که رها شود، کسانی میآیند و در گوشت نجوا میکنند تا به کاغذ بنگاری.
تنها تصور کن که رفتهای و معلق در میانه راه ماندهای به گفتن ناگفتهای مانده. سرگردان میگردی و راهی نمیابی به خاک.
قطارت رفته و تو درمانده.
کسی را میبینی در نیمهشب آزادانه خود رها کرده است و به رقص حروف محظوظ است. نمیروی و نجوا نمیکنی تا امانت تمام کنی از عدم به وجود؟
رسانه است، اگر رسانا باشی.
واسطهای بین هست و نیست.
شفا است.
موج باشی، میرقصی. همانند عقربهای حساس به لرزش.
زبانی به گنگی خسته.
در پیادهرو کنار دادگاه تایپ کردن است مشتاقانه به ستاندن حقی پایمال شده.
فرصتی ثانوی به جبران در پایان.
تو نیز اگر مینگاری گوش به زنگ باش. وقتی به خواندن نوشتهات متعجب شدی و موی بر بدنت راست شد و سرما به پشتت نفوذ کرد، بدان که تو میخوانی و او مینویسد.
این قلم مقدس است. رحمت است بر تو و آن که دیر دانست.
اگر مجالی دادی، رسانه شدی.
بین چشمها و قلمها، گوشها و نجواها، قلبها و زبانها.
سالی است که مأمنی داریم، واسط به قلبمان.
مبارک است.