«تصویر ارائهشده از پدر به کودک، در یک رابطه آسیبدیده»
مهمان هفته: سید جواد متولی
اواخر سالهای دهه هفتاد شمسی در ایران، سالهای تازه رونق گرفتن نشریات خانوادگی بود. همانها که یکباره با علم به خلاء موجود و دریافت مجوز انتشار به کیوسکهای روزنامهفروشی راه یافتند تا از آن به بعد جوانانامروز و اطلاعاتهفتگی و زنروز بدون رقیب نمانند. این نشریات که جملگی با محتوای مرتبط با مسایل خانوادهها منتشر میشدند، بخشی از مراجعات من برای جستجو در حوزه خانواده را تشکیل میدادند. بطور معمول چند کارشناس خانواده هم در این نشریات بودند که به سئوالات خوانندگان پاسخ میدادند. آنچه برایم عجیب بود این که همیشه اوقات در این پرسش و پاسخها، زنان پرسشگرند و کارشناسان هم ضمن برشمردن دلایل مختلف، مردان را در اکثر توضیحات مقصر قلمداد میکنند – هر چند که برخی نکات را به زنان هم متذکر میشدند.
همیشه به عنوان یک مرد به نقشی که مردان در یک رابطه زناشویی ایفا میکنند، دقت میکردم. سعی کردم این نگاه کارشناسی که منتشر شده را در اطراف خودم تعمیم بدهم تا ببینم چقدر با آنچه در اطراف من یا در زندگی شخصیام رخ میدهد، همخوانی دارد. اگر جانب انصاف را بگیرم در پنجاه درصد مواقع حق با کارشناس نبود! حتما میپرسید چرا؟ خیلی ساده است. فقط سعی کردم پای صحبت چند نفر از زنان و مردانی که در یک رابطه آسیبدیده قرار گرفته یا در معرض طلاق بودند بنشینم. در موارد متعددی هم تیغ جراحی برداشتم و زندگی خودم را، نقشم تحت عنوان همسر در رابطه زناشویی را تشریح کردم تا ایرادات را دقیقتر ببینم و بیابم.
قصد من غیر موثر نشان دادن آن نشریات و نظرات کارشناسان آنها نیست – گرچه بخش عمدهای از این نشریات جزو نشریات زرد محسوب میشوند. در مواردی این مشاورهها تاثیرگذار و نتیجهبخش هم بوده و نمیشود این را نادیده گرفت. من از آنچه در آن نشریات به عنوان اظهارات فرد نیازمند مشاوره منتشر میشد به این نتیجه رسیدم که نویسنده و درخواستکننده مشاوره در قلب ماجرا سهوا یا عامدانه نکاتی را حذف کرده که در نهایت منجر به یک طرفه به قاضی رفتن میشود. غیرواقعی دانستن مدعای زنان آسیبدیده، در پنجاه درصد موارد درست بود. به نظر من آنچه گفته و منتشر میشد همه حقیقت نبود.
رابطه آسیبدیده زناشویی در آنجا همیشه دو طرف ماجرا را نداشت! خلاصه کردن رخدادهای زندگی در یک روایت نمیتوانست نتیجه مطلوبی را بدست بدهد. بیتردید افراد یا دلایل دیگری هم در وقوع مساله دخیل بودند. نقش خانواده و اطرافیان را هم نمیشود دستکم رفت. همانها که خود را به عنوان بیبدیلترین و موثرترین مشاوران و کارشناسان در موضوعات میدانند و در مداخله خود از هر روشی از جمله تجربیات شخصی خود به عنوان راهکار استفاده میکنند. این وسط اگر آن زن و شوهر کودکی داشته باشند، توصیهها بیشتر و آسیبها شدیدتر و جدیتر است.
در عمل هیچ کس به طور موثری برای فرزندان رابطه آسیبدیده تلاشی نمیکند. همه دنبال مقصر در ماجرا میگردند و اصلا وضعیت بچهها در اولویت قرار ندارد. نگرانیهای آنها در اولویت نیست. ولی بدون اغراق اگر دقیقتر نگاه کنیم، بیشترین آسیب را آنها از یک رابطه متزلزل میبینند. همانها که درست وسط دعواهای خانوادگی نشسته و ناظران خاموش ماجرا هستند. بچههایی که قضاوتهای اطرافیان و نحوه برخوردها را میبینند و در ذهن ثبت میکنند.
به طور معمول در ایران، کودکان در یک تنش پیشآمده به همراه مادر و در محیطی قرار میگیرند که مادر حضور دارد. نگرانی آنجا شدت بیشتری به خود میگیرد که بچهها تحت تاثیر همان حرفها واکنشهای احساسی خاصی را در مواجهه با پدر از خود بروز میدهند.
هنوز مراجعه به روانشناس و مشاور در طبقات مختلف جامعه – خواه ثروتمند باشند یا متوسط و فرودست – از جمله خط قرمزهاست. در حالی که همه خود را موثرترین مشاور و راهکارشان را قطعیترین راه حل میدانند و هم چنان در خیل عظیمی از مردم این تابوی مراجعه یا نشکسته و یا بدلیل گرانی حق مشاوره، از برخورد درست با موضوع طفره میروند.
مرد هم در ماجرای رابطه آسیبدیده، رفتارهای معقول و نامعقول زیادی دارد. ولی حتا اگر یک رابطه زناشویی به هر دلیلی قابلیت تداوم ندارد، نمیتوان جایگاه پدر را در ذهن بچهها مخدوش کرد. هم چنان که مادر نقش مادرانه خود را محفوظ و محق میداند، کودکان حق دارند تا از پدر و مادر سهم برابری داشته باشند. سهمی که به گواه نشانهها کمتر به صورت برابر به طرفین اختصاص مییابد و حتا در قوانین موضوعه و حکم دادگاه طلاق هم مراعات نمیشود. یعنی دادگاه حکم میدهد که سرپرست چه کسی باشد و دیدارها چگونه انجام شود ولی کیفیت رابطه و روحیات فرزندان بطور کل نادیده گرفته میشود. سهم مداخله سایرین در کیفیت این ارتباط بشدت تاثیرگذار است. حالا مرد یا زنی که حضانت فرزندان را بر عهده دارد، بار مضاعفی را بر دوش خود میبیند و ممکن است برای تسهیل این مسیر از کمک دیگر اعضای خانواده استفاده کند.
حتما میدانید که پدرها حتی در سرپرستی فرزندان معایبی دارند. ولی مگر مادرها ندارند؟ عاطفه نقش شریانی در زندگی فرزندان دارد. همچنان که قلب از دو بطن چپ و راست برای خونرسانی و پمپاژ استفاده میکند، عواطف کودکان به حسهای پدرانه و مادرانه همزمان نیاز دارند. در یک بیماری قلبی مثل «افتادگی دریچه میترال» که اختلال در کار دریچه میترال قلب محسوب میشود، این دریچهها بزرگ شده و به سمت داخل دهلیز چپ کشیده میشوند. گاهی اوقات طی انقباض ناگهان با صدا بسته میشوند و ممکن است منجر به برگشت خون به دهلیز چپ (پسزنی) شود. این اختلال در حالت عادی جای نگرانی ندارد اما کافی است که بیماری تشدید شود تا مشکلات ثانویه به وجود بیاید. تصور کنید پدر و مادر بطن چپ و راست قلب زندگی زناشوئیاند. رابطه آسیبدیده می تواند مثل افتادگی دریچه میترال همان آسیبی باشد که فرزندان دراین رابطه متحمل میشوند. این آسیب ممکن است تا مدت ها بروز نیابد. اما این دلیل نمیشود تا آن را کتمان کنیم. روزی خواهد رسید که ما در مقابل پرسشهای چرایی طلاق و جدایی توسط آنها قرار خواهیم گرفت. روزی خواهد رسید که آنها بخواهند در نقشهای اجتماعی و زندگی شخصیشان قرار بگیرند و تاثیر این جدایی در آن موقعیت بشدت نمود بیرونی پیدا خواهد کرد. این همان چیزی است که در تصویر زندگی امروز خود ما هم در ارتباط با گذشته وجود دارد. نگاه کنید به زندگی خودتان، از چه چیزهایی تاثیر گرفتهاید؟ از کدام یک از والدین نشانیهای بیشتری را با خود حمل میکنید؟ خلقیات و روحیات شما به کدام جهت میرود؟ نقش مادر و پدر در وضعیت امروزتان چگونه بوده است؟
تصویر مخدوشی که به عنوان مقصر از پدر توسط مادر و اطرافیان – یا برعکس – نشان میدهند، حتما تاثیر مخرب خود را خواهد گذاشت. تفاوتی نمیکنند مقصر آسیبها چه کسی باشد یا چه کسی معرفی شود. فراموش نکنیم حتا اگر یکی از طرفین قطع رابطه، مسئول مشکلات باشد هم، جایگاه پدر و مادر را نباید در پیش چشم فرزندان مخدوش کرد. کاری که مادر – پدر یا اطرافیان غیر مسئول در یک رابطه آسیبدیده مکرر مرتکب میشوند.