«رضایت جنسی»
عصر
هنوز خیلی راه داریم تا به آنجا برسیم که رابطه جنسی مانند بقیه فعالیتهای بشری دیده و برخورد بشود. به شکلی که باید و نبایدهایش معمولی باشند، نه مثل امروز خیلی آنورتر از خط قرمزها.
خیلی راه داریم تا آنجا که جامعه همانطور که به بچهاش یاد میدهد «دست تو دماغت نکن»، یاد بدهد که «سرسری رابطه برقرار نکن». همانطور که از نظر علمی توضیح میدهد که دست در دماغ کردن ممکن است باعث زخم و عفونت شود، بگوید رابطه جنسی الابختکی خطرهای زیادی دارد. و همانقدر که منکر کیف گاهگاهی دست در دماغ کردن نمیشود، منکر لزوم لذت از رابطه جنسی هم نشود. چه بسا دومی حلاوتش از اصول و ملزوماتش است.
خیلی راه داریم تا آنجا که، لذت بردن از دلایل اصلی انجام کاری باشد، فارغ از آنکه چه کاریست. امروزه برای درس نخواندن یا کار نکردن چون از آن لذت نمیبریم، باید حساب پس بدهیم. یا برای زیاد سفر رفتن یا تتو کردن چون از آن لذت میبریم، باید حساب پس بدهیم. دیگر چه برسد به برقراری یا عدم برقراری رابطه جنسی که کاریست واویلا. کارهایی که تابو نیستند و هر کس به طریقی با آن کنار میآید، همیشه یکی – دو دماغ اضافه درش وول میخورد، از رابطه جنسی که مفصل بکن، نکن، اینجوری بکن، اونجوری نکن برایش داریم و از منکرات است، چه انتظار! جامعهای که از این رابطه، وظیفه یا خصیصه بشری، فقط تداوم نسل را میپذیرد؛ تازه همانش را هم تا چندی پیش پنهان میکرد و لباسهای گشاد میپوشید که یک وقت معلوم نشود و آبرویش برود. جامعهای که خصوصی بودن رابطه تازه عروس و داماد برایش بیمعنیست و کاری واجبتر از دیدن آن پارچه خونی ندارد، دیگر به رضایت دوطرف وقعی نمیگذارد.
برایم از روز روشنتر است عروس تا چند شب خواب به چشمانش نیامده، آنقدر که هاج و واج آنچه به سرعت بر او گذشته بوده، اصلاً وقت نکرده حتی به لذت بردن فکر کند. مگر میتوانی کاری را بدون رضایت انجام دهی و راحت خوابت ببرد؟ هزار بار کابوسش میآید سراغت، هزار بار پس و پیشش میآید جلو چشمت که چطور شد که اینطور شد؟ وقتی نارضایتی از اتفاقات و کارهای روزمره به حدی آزارنده است که بسیاری را به ورطه افسردگی کشانده، دیگر چه انتظاری از چنین فعالیتهای شخصیای داریم. کاش آنها که فکر میکنند حق دارند در این امور در کار دیگران فضولی کنند، میتوانستند درک کنند که تا چه عمقی از شخصی بودن آدمها سرک میکشند و تا چه عمقی از روح انسان را زخم میزنند. کاش درک میکردند که تا کجا آزارندهاند…
چه آرمانشهری؟! چه انتظارهای لوکسی از جامعهای داریم که دختربچه را ختنه میکند که مبادا فردا روزی خوشش بیاید و فکر لذت بردن بیفتد. چه رویایی فکر میکنیم، وقتی انتظار توجه به علایق شخصی و کرامت بشری از جامعهای داریم که حتی حق خوش نیامدن هم برای افراد قائل نیست، حتی احتمال نمیدهد که شاید زنی یا مردی دلش نخواهد با کسی بخوابد و همه را به زور زن / شوهر میدهند. چه جامعه دور از دسترسیست آنکه رابطه را حق و توانایی بشری میداند که میتواند از آن استفاده بکند یا نکند.