«چندهمسری و ازدواج مجدد»
از میان نامههای رسیده: ناشناس
ویلایی را تصور کنید در یک منطقهی ییلاقی اطراف یکی از شهرهای بزرگ ایران. ساختمانی وسیع، با باغ و استخر و عمارتی در چهار طبقه، هر طبقه چهارصد متر، معماری مدرن با امکانات کامل و البته هر طبقه مشابه طبقهی ذیکر ساخته شده، مساوات کامل! البته شباهت فقط به همین ختم نمیشود، چون در هر طبقه، زنی سی و چند ساله زندگی میکند با یکی دو بچهی زیر ده سال… تا اینجای کار چندان عجیب نیست، اما شوک نهایی بعد از آن وارد میشود که میفهمیم همه این چهار زن همسن و سال، که بچههایی هم سن و سال هم دارند و در طبقات مختلف این ویلا زندگی میکنند، همسر یک نفر هستند و دستکم در ظاهر هیچ مشکلی با یکدیگر ندارند.
شوهر، مردی شصت و چند ساله است که قبلاً شهردار بوده و به اندازهی کافی ثروت دارد که از عهده آن خدم و حشم برآید. بدون شک هر چهار زن قبل از ازدواج از وجود زنان دیگر باخبر بودهاند (با توجه به سن تقریبا برابرشان). این که چرا تن به این ازدواج دادهاند اما موضوعی قابل بررسی است. از نظر من بدون شک ثروت اولین و مهمترین دلیل بوده و دلیل بعدی احتمالا قدرت. تصور عشق با توجه به اختلاف سنی و حضور زنان دیگر کمی دور از ذهن به نظر میرسد، به چهرهی مرد هم بهتر است اشارهای نکنم که فقط برایش امتیاز منفی خواهد بود.
بعضی وقتها، رفاه، قدرت و حتی شهرت، تمام نقطههای منفی را میپوشاند. ناصرالدین شاه زیبا نبود، اما حرمسرایی بزرگ داشت و زنانش برای سوگلی شدن سر و دست میشکستند. زندگی خصوصی بعضی از آدمهای معروف هم پر است از این تناقض. زنانی که با وجود همسر قبلی و حاضر فرد معروف، تن به رابطه میدهد. چرایش را نمیدانم و حتی درک هم نمیکنم. اما همیشه هستند کسانی که به هر دلیلی این زندگی اشتراکی را میپذیرند. و طبیعتا این موضوع ربطی به ازدواجهای اجباری ندارد، ربطی به جنسیت هم ندارد، که اگر مذهب و قانون دست و پایشان را نبسته بود، تصور شوهر دوم و سوم هم زیاد دور از ذهن نبود.
پینوشت: موضوع بالا مورد تایید من نیست، اما بخشی از واقعیت است که کمتر به آن توجه میکنیم. پ.ن ۲: نکتهی تلخ این نوشته شاید این باشد که داستان ابتدای این مطلب، کاملا واقعی است.