«لزوم رابطه پیش از ازدواج»
از میان نامههای رسیده: موگه
وقتی وارد دانشگاه شدم فکر میکردم بالاخره عشق شکوهمند زندگیام را پیدا میکنم و خیلی تر و تمیز و بیدردسر یک ازدواج خوب و استاندارد خواهم داشت و سکس عاشقانه را در آغوش همسرم برای اولین بار تجربه خواهم کرد. اما چنین اتفاقی نیفتاد (طبیعتا) و من شروع کردم به آشنا شدن با پسرها.
وقتی بیست و چهار سال داشتم اولین بار جلوی چشمان پسری عریان شدم که بعدها فهمیدم از خودم هم بیتجربهتر بود، ولی آن موقع خیلی ادعای «خبرگی» داشت. جوری به بدنم خیره شده بود که مطمئن شده بودم عیب و ایرادی دارم یا دستکم عجیب و غریبم. معاشقه با او هیچ لذتی نداشت ولی باعث شد در ارتباط بدن خودم با بدن دیگری احساس راحتی کنم. کسان دیگری بعد از او آمدند و رفتند.در معاشقه با بعضی عشق و لذت و بعضی دیگر فقط لذت داشتم. در هر ارتباطی یاد گرفتم که چطور زبان بدنم را با «بدنش» هماهنگ کنم و به بدن آن دیگری هم یاد بدهم. از هم آموختیم و رشد کردیم. هیچکدام از این روابط به ازدواج نیانجامید (و چه بهتر)، ولی هرگز از داشتنشان پشیمان نشدم. اعتماد به نفس، توانایی لذت بردن و لذت بخشیدن کمترین چیزی بود که بدست آوردم. البته شاید من خوششانس هم بودم که یارانم در کل انسانهای نرمال و خوبی بودند و من درگیر هیچ آزار و اذیت بدنی یا روانی نشدم (درد و رنج پایان رابطه مسئله جداگانهایست).
من و همسرم برای هم نه از نظر عشقی و نه جنسی «اولین» نبودیم. اتفاقا همین موضوع تا الان به هر دوی ما کمک کرده بهتر با هم و با زندگی مشترک کنار بیاییم. ازدواج بیش از هر چیزی از نظر من یک قرارداد و پذیرش مسئولیت است و واقعا باید برایش آمادگی داشت. شناختن ذهن و بدن خود و آن دیگری به تنهایی و در ارتباط با همدیگر قبل از وارد شدن به وادی زندگی مشترک با تمام مسئولیتهایش به نظرم واقعا لازم است و البته آن دیگری نباید حتما همسر آیندهمان باشد. دوستان و آشنایان زیادی دارم همسن و سال خودم – آقا و خانم – که همگی با اولین عشق یا اولین مورد آشناییشان ازدواج کردهاند و حالا در حال انجام تجربیاتی هستند که باید قبلا انجام میدادند. مسلما نمیتوانم تجربه خودم و یا دوستان اطرافم را به همه تعمیم بدهم، ولی در مورد خودم با اطمینان میتوانم بگویم علیرغم تمام سختیها و استرسی که در داشتن روابط قبل از ازدواج پیش روی خصوصا خانمها هست،این بهترین کاری بوده که برای «خودم» انجام دادهام.