«در آستانه سه سالگی وبلاگ»
این سئوال و جوابها هیچ ترتیبی رو دنبال نمیکنن. دنبال هیچ نتیجهگیری خاصی هم نیستن.

– چه جور فیلمی دوست دارین؟ چند تا فیلم به ما معرفی کنین.
+ من فیلمهای عاشقانه خیلی خیلی آبدوغخیاری با پایان خوش دوست دارم. تو مدل قصههای پریان که جمله آخر داستان اینه که همه سالهای سال به خوبی و خوشی با هم زندگی کردند. فیلمی که بیشتر از همه دوست دارم ناتینگ هیل هست. بعد هم فیلم درباره زمان از همین نویسنده. فیلم سوم فیلمی هست که تو بچگی دیدم، یه فیلم هندی بود که توش مهاراجه به جای زن اروپایی موبورش عاشق کارگر هندی خودش که خیلی هم زشت بود شد و آخرش به هم رسیدن و با آرایش درست اون زن هندی خیلی هم خوشگل شد. اگه شما اسمشو میدونین به من بگین و خانوادهای رو از نگرانی برهانید!
– بهتون یه کتابخونه بزرگ میدن. چه کتابی دوست دارین بخونین؟ چه کتابی به کتابخونه هدیه میدین؟
+ من رمان تاریخی دوست دارم. یعنی هم تاریخ رو خیلی دوست دارم هم رمان. واسه همین رمان تاریخی دیگه برام اوج خوشی هست. عاشق اینم که خودم در عمق تاریخ تصور کنم و خیال کنم که در اون عصر و زمانه هستم. بانوی یک قصر باشم یا کارگر یه سگدونی فرق نمیکنه! عاشق اینم که خودم رو در زمان گذشته تصور کنم و زندگی اون موقع رو تجربه کنم. این ماشین زمان کی اختراع میشه پس؟
کتابی که به کتابخونه هدیه میدم مجموعه داستانهای آن شرلی نوشته لوسی ماد مونتگومری هست. تو بچگی همه این مجموعه رو از کتابخونه قرض میگرفتم و بارها و بارها از اول به آخر و از آخر به اول خوندم. عاشقشونم و امیدوارم بتونم این تجربه رو به یک نوجوان دیگه هم هدیه بدم.
– قراره ما رو به شام دعوت کنین، کجا دعوتمون میکنین؟ کدوم غذا رو پیشنهاد میکنین یا چی درست میکنین؟
+ میبرمتون رستوران گردان برج میلاد. من عاشق اینم که برای مهمون ولخرجی کنم. دوست دارم هرچی که از دستم برمیاد در حد کامل در طبق اخلاص تقدیم کنم به مهمون. با فرض اینکه به قدر کافی پول دارم گرونترین جایی که تا حالا رفتم همین بوده و شما رو هم میبرم همونجا، البته فکر نکنین واسه خودم اینطوری ولخرجی کردمها، تف به ریا اون بار که رفتم مهمون کسی بودیم! مطمئنم در تهران لاکچری امروز خیلی بهتر از اینا هست که از ما بهتران محترم تشریف میبرن. ولی واسه طبقه ما همین رستوران ته لاکچری هست، ببخشید که سطحمون پایینه!
– میخواهین یه مهمونی بگیرین. چه کسی رو به عنوان مهمان ویژه دعوت میکنین؟
+ از کلیشه متنفرم ولی عین واقعیت همینه، و نمیخوام واسه اینکه شما فکر نکنین من خیلی کلیشهای و دمده و فسیل هستم اسم دیگهای بنویسم. من میرحسین موسوی رو با کمال افتخار دعوت میکنم. آرزومه که بتونم میزبان این آدم بزرگ باشم. اگه نشد از حصر دربیاد مارکس فقید رو دوست دارم دعوت کنم. روح بزرگ اون فقید هم همیشه برام الگو بوده.
– هزینه سفر به یه کشور دنیا رو برنده شدین. دوست دارین کجا برین؟ چند روز برین؟
+ من تا الان قارههای آمریکا، اروپا، آسیا و استرالیا رو دیدم. البته دست تقدیر بوده و لطف خدا، فکر نکنین از ما بهترونی چیزیم! دوست دارم یه کشور توی آفریقا یا آمریکای جنوبی رو انتخاب کنم. انتخاب سختیه البته. هر دو گزینههای هیجانانگیز و فوقالعادهای دارند. ولی حالا که فقط یه کشور رو برنده شدم، شیلی رو انتخاب میکنم. فکر میکنم خیلی به ایران شباهت و البته تفاوت داره و دوست دارم اینا رو از نزدیک ببینم و حس کنم. دوست دارم دو هفته توی شیلی باشم و از شمال به جنوب این کشور دراز سفر کنم و با مردمش و تجربههاشون آشنا بشم. از اون سفرهای با کولهپشتی که میری در دل جامعه.
– قراره ما رو به یه جای دیدنی ببرین، کجا میبرین؟
+ من دیدن آدمها رو خیلی بیشتر از دیدن جاها دوست دارم. یکی از جاهایی که خیلی آدم جالب توش دیده میشه میدان لستر لندن هست که دور و برش پر از تئاتر و مغازههای جالب هست. تو این میدون همه جور آدمی دیده میشه. توریست، لندنی، هنرمند، کارمند، بچه، بزرگ، خارجی، داخلی، نرمال، عجیب و غیره! میبرمتون اونجا با هم یه گوشه میشینیم و آدمها رو نگاه میکنیم.
– به شما این امکان رو میدن که یه خونه بخرین. این خونه رو کجا میخرین؟ اگه میتونستین زمان رو به عقب برگردونین دوست داشتین توی کدوم دوره باشین؟ خونه چطوری باشه؟
+ من دوست دارم یه خونه ویلایی توی یه زمین خیلی بزرگ تو یه ناحیه روستایی داشته باشم. یه جایی وسطهای انگلیس که سرسبز و مرطوب باشه. خونهمون خیلی بزرگه و استخر داره. توی محوطه خیلی وسیعش برکه هست. دو طبقه است با تعداد خیلی زیادی اتاق. از این بناهای تاریخی که از چندصد سال گذشته با بازسازی حفظ شده و کلی تاریخ و داستان داره هر گوشه و کنارش. لطفا مقادیر قابل توجهی باغبان و خدمتکار و آشپز و راننده و… هم روش باشهها، من که از پس نگهداری از این همه باغ و ساختمون برنمیام!
– هوس یه خوراکی خیلی خاص کردین که الان دم دستتون نیست و خیلی دلتون میخواست یه بار دیگه امتحانش کنین؟
+ من دلم دنبلان میخواد. یه چیزی بود شبیه قارچ که تو شیراز گیر میاومد و خیلی خوشمزه بود. نمیدونم حتی نوشتن اسمش همینطوری بود یا نه، ولی خیلی دوست دارم دوباره پیدا کنم و بخورم.
– توی چه کاری خیلی خوب هستین؟ کسی دور و برتون هست که توی یه کاری خیلی خوب باشه و شما حسرتش رو بخورین؟
+ خودم فکر میکنم توی نویسندگی خوب هستم. اهم اهم، وگرنه اینجا چیکار میکنم در خدمت شما؟! آره دور و برم خیلی هستن آدمهایی که حسرتشون رو میخورم. حسرت توانایی مرتب و تمیز نگه داشتن خونه و زندگی. چطور میتونن؟ هر کاری هم میکنم در این زمینه به هیچ موفقیتی نائل نمیشم. حیف که نمیشه الان چند تا عکس از دور و برم بدم ببینین چه خبره!
– دوست داشتین به کدوم دوره زندگیتون برگردین؟ چرا؟
+ نوجوانی رو دوست دارم. چون شیراز بودیم. شیراز برای من تجلی یه عالمه حس خوب و خاطره خوب در هزار زمینه مختلفه. کاش میشد دوباره برم اون دوران و برای همیشه شیراز بمونم!
– دقیقا همین لحظه چه کادویی میخواهین؟ دوست داشتین این هدیه رو کی به شما میداد؟
+ دقیقا در همین لحظه دلم یک کیف چشم در آر میخواد که وقتی دستم میگیرم همه کپ کنن. هرمس مثلا خوبه. قیمتش حدود چهل پنجاه هزار دلار هست احتمالا. پس هیجکدوم از اطرافیان من توان خریدش رو برای من ندارن. مجبورم از اوباما درخواست کنم اینو بهم هدیه بده!
– از خوردن چی بدتون میاد؟
+ روم به دیوار، شرمنده، اسباب خجالت، ولی خوب واقعیت اینه که من از خوردن میوه بدم میاد! آخه میوه هم خوردن داره؟ اصلا تا شیرینی هست، چرا میوه؟!