«تنفروشی»
سپیدهدم
به نظرم تن فروشی واژه سنگینیه. نمیدونم، هزارتا معنی از دلش درمیاد و گمه. این کلمه اول من رو یاد یک رمان قدیمی میندازه، همونجا با این کلمه آشنا شدم، دختر دانشجویی که برای تامین هزینههای دانشگاهش، غروب کنار خیابون میایستاد و مشتری پیدا میکرد. یک بار به ظاهر مشتری دختر رو برای سگ سیاه گندهش برده بود.
اینجا یه خیابونی هست، آفتاب که غروب میکنه، هر دختری راه بره توش هزارتا ماشین براش میایسته و بوق میزنه، نصف بیشتر دخترها البته آدمهای گذری هستند اما باقی برای سوار شدن اومدن. خیلی وقتها به گوش میرسه که نرخ از ۵۰ تومن تا ۵۰۰ میدن! نمیدونم رو چه حسابیه، یکی با پایینترینش قبول میکنه و یکی نه. یادمه سر بارداریم، اتفاقی تنهایی گذرم به اونجا افتاد و ایستاده بودم برای تاکسی. هفت-هشت ماهه باردار بودم، اگه بگم بالای بیست نفر بهم قیمت دادند باور میکنید؟ عجیب بود و من دست و پام رو گم کرده و ترسیده بودم. من؟ زن حامله؟
اخیرا توی توئیتر یه دختری رو پیدا کردم که به قول خودش سکس ورکره! از حرفهاش خوشم میاد، یه آدم معمولیه، خیلی معمولی. کی اگه تو خیابون ببینتش باورش میشه شغلش اینه؟!
با یه نفر دوست بودم که با هم سکس میکردیم. البته سالها همو میشناختیم، بهترین دوستم بود فارغ از جنسیتش و روش حساب دیگهای داشتم، خیلی صادق و جدی و رک بود، نمیدونم اول من بودم یا اون که رابطه داشتن رو مطرح کرد، اما به هرحال شروع شد. سالها با دخترهای مختلف سکس داشت و به من گفت که من بهترین آدمی هستم که باهاش خوابیده و لذت یه سکس درستحسابی رو بهش چشونده. از بار سوم یا چهارم بود که شروع کرد برام هدیه خریدن! طلا، کفش، لباس، گوشی… راستش رو بخوام بگم بار اول و دوم برام سخت بود، من داشتم باهاش سکس میکردم، قبول، اما توقع نداشتم که بهم هدیه بده چون با خودم میگفتم در قبال چیزیه که میگیره و برام ناخوشآیند میآمد. بعدتر؟ دیگه دوست داشتم این بده و بستون رو! میگرفت و میداد. نیازش رو تامین میکرد و برای من چیزهایی رو میخرید که لازم داشتم. چرا که نه؟! آدم عوضیئی هستم؟ من هم تنفروشی کردم؟ شاید…
از دل تنفروشی هزارتا دلیل بیرون میاد، این روزها بیشتر نداری… یکی برای نون شبش این کار رو میکنه، یکی برای عشق و حال و یکی برای تامین هزینههاش. به هر حال فکر میکنم هر آدمی صاحب تن خودش و رفتار باهاشه. ولی وای به حال اینکه کسی مجبور به این کار بشه… بمیرم…