«رویاهای ناتمام»
نویسنده مهمان: امید چمساز
انسان در غالب وجودی غیر حیوانی خودش چند تفاوت جزیی با حیوانات دارد. مهمترین تفاوت اما اضافه کردن مفاهیم جدید به نیازها و الزامات زندگی است. مفاهیمی که رنگ و بوی جدیدی به غرایز، اعمال و عملکردهای ذهنی آدمی در تقابل با سایر جانداران میبخشد. اضافه کردن مفهوم زمان به نیازها، اولویتبندی آنها و افزودن مفهوم لذت به ملزومات در سایه افزایش عملکرد مغزی انسان باعث ایجاد تعاریف جدیدی شد که تا پیش از ظهور این گونه جانوری بی معنا مینمود.
انسان در طی ادوار تکامل، دریافت، برآورده کردن نیازها به خودی خود توان به کارگیری تمام بالقوه وجودش را ندارد. بنابراین با افزودن مفهوم لذت موفق شد بازه بزرگی از تواناییهایش را به کار گیرد. برای مثال اگر برای جمیع موجودات تغذیه صرفا کاربرد حیاتی و سد جوع داشت، برای انسان متفکر لذت بردن از غذا به مفهوم اصلی اضافه شد تا بخشهای توانا و خلاق مغزش هم در کنار غرایزش امکان فعالیت و رشد پیدا کنند و هنر آشپزی را به وجود آورند.
اما اضافه شدن مفهوم لذت باعث بروز مواردی پیشبینی نشده شد. انسان با کشف لذت، به جای تمرکز بر رفع نیازها، بر روی لذت بیشتر متمرکز شد. اولویتها تغییر کردند و جای اصل و فرع با هم عوض شد. انسان حالا نیازمند لذت شده بود. به جای تلاش برای دستیابی به نیازها، تمام تلاشش دسترسی به خواستههایش بود. اما انسان بر پایه ظرفیت عظیم مغز خود، توان تولید خواستهای بیشماری داشت که بیرون از توانایی همزمان برآورده کردن وی بود. مفهوم زمان از همین جا وارد مجموعه خواستهای انسان شد و بدین طریق اولویتبندی جایگاه پیدا کرد. آرزوها در واقع همان خواستهای اولویتبندی شده دور از دسترس حال حاضر هستند.
رفتهرفته انسان مدرن متوجه شد که باید بتواند تعادل مناسبی بین نیازها و خواستها، برای ادامه روند حیات پیدا کند. بنابراین پیوندی ظریف بین این دو ایجاد شد. انسان درک کرد که میتواند با تعریف صحیح خواستها در غالب آرزو و تلاش در جهت رسیدن به نیازها و افزودن رنگ و بوی لذت به آن، ترکیبی لذتبخش و دستیافتنی از خواست و نیاز بسازد. همین توانایی، نهایت تفاوت انسان است از سایر موجودات. انسان با پیگیری همین مورد توانست فاصله عظیمی با بقیه موجودات ایجاد کند.
آرزوهای ما در واقع مبتنی بر توانمندی مغزیمان، دیدههایمان، امکاناتمان و باورهایمان شکل میگیرد. منتهی هر یک از این عوامل میتوانند دستخوش تغییر شده و ما را از مسیر دستیابی به آنها منحرف کنند. آرزوهای دستنیافته ما در واقع آن خود ما هستند که دیگر وجود ندارد. انسانی با مجموعهای از خواستها و باورها و امکانات و ظرفیتهای مغزی که توانست آن خواست ویژه را در ذهن تداعی کند. امروز یادآوری خاطرات گذشته به واقع ادای دین ما به انسانیست که بودیم. در قریب به اکثر موارد نیل به آرزوهای گذشته هرگز آن احساس ارضا مورد نظر را به ارمغان نخواهد آورد. چرا که آرزوها وابسته به زمانند. زمان مهمترین نقش را بازی میکند. گذر زمان باعث تغییر همه چیز میشود اما آرزوی تعریفشده تغییر نمیکند. بنابراین اگر نتوان در زمان مناسب به خواست رسید، تنها تشنگی میماند که هرگز و با هیچ چیز به جز رویکرد عاقلانه اطفا نخواهد شد.
آرزویی که آن دور دستها خاک میخورد، بهتر است برای همیشه همانجا بماند. همیشه رسیدن به آرزو باعث شادی و رضایت نخواهد شد. در بسیاری موارد، نرسیدن و حدسیات ذهنی دلچسبترند از رسیدن. راستش من ترجیح میدهم برای همیشه با آرزوی سهچرخه آبی که هرگز نصیبم نشد لبخند بزنم تا آن را بخرم و از بودنش لذتی نبرم.
مستدام باشید.