«حس من از آسیب دیدن آن که به من آسیب زده»
سپیدهدم
روزی هنگام شنیدن سرگذشت زن کارگر خانهمان گفتم:«زندگی انسانها چقدر شبیه فیلم سینمایی است.» پدر در جوابم گفت: «سناریوی فیلم سینمایی را از روی سرگذشت مردم مینویسند. با این تفاوت که سناریونویس به داستان پر و بال میبخشد تا موجب جذابیت فیلم بشود.»
با دیدن موضوع این هفته به یاد پدر و سرگذشت خودم میافتم که دست کمی از فیلم های سینمایی ندارد. به مادرشوهرم میاندیشم که از خیانت پسرش خوشحال بود و در جواب اعتراض و گلایه من، با غرور و لبخند میگفت: «خوب مرد است و تنوعطلب. مرد است و آزاد از هفت دولت. هر جا که میخواهد میرود، بالاخره شب پیش تو میآید. تو بشین و بچههایت را بزرگ کن.» دلم آتش گرفت پی در پی آب نوشیدم، شاید آتش درونم را خاموش کند. اما تاثیری نکرد. با خشم گفتم: «الهی که سر دخترت بیاید و دلم خنک شود.» سراسیمه جواب داد: «استغفرالله! استغفرالله! زبانت را گاز بگیر زن ابله! تو لیاقت شوهرداری نداری، گناه دختر بدبخت من چیست؟»
چه شبها که تا صبح گریستم! چه روزها که در حمام زیر دوش آب گریستم تا به خیال خودم بچههایم صدای هقهقم را نشنوند! ای خدا! چه دردی دارد، وقتی همسر شب در آغوش رقیب میخوابد و صبح جمعه به خانه برمیگردد و بیپروا به حمام میرود تا غسل کند.
روزی از روزها مادرشوهر همراه دختر و نوههایش برای گذراندن سیزدهبدر به خانهمان آمدند. نیازی به پرسش و کنجکاوی من نبود. چشمان سرخ و صورت کبود خواهرشوهر و احوال پریشان مادرشوهر گویای همه چیز بود. قبل از این که من حرفی بزنم، دخترش با بغض و رنج فراوان زبان گشود و گفت: «چند وقتی بود که به شوهرم مشکوک شده بودم. بالاخره روزی مچش را گرفتم. به جای عذرخواهی کتکم زد که چرا در کارش فضولی کردهام. گویا زن را صیغه کرده و از من خواست به جای حسادت بنشینم و بچههایم را بزرگ کنم. میگوید تو لیاقت همسرداری نداری.» دلداریاش دادم. از همان حرفهای کلیشهای مادربزرگها برای تسلی زنان خیانتدیده به خوردش دادم. بعد از رفتن آنها نه تنها دلم خنک نشد، بلکه احساس کردم که دل و جگرم دارد آتش میگیرد. چند لیوان آب خنک نوشیده و خود را به حمام رساندم. دوش آب را باز کرده و زیر آب گریستم و گریستم و گریستم. آخر چه کسی بهتر از من میتوانست حال خواهرشوهرم را درک کند! من خیانت همسر و مادر و خواهرش را دیدم، اما هرگز دلم نخواست که خدا با آنها چنان کند که آنها با من کردند. چون میدانم که آسیب دیدن چقدر درد دارد.
آخی چه دل پاکی دارید
لایکلایک
سپاسگزارم
لایکلایک