«آداب و رسوم مربوط به ازدواج»
شامگاه
زمانی که میخواستم ازدواج کنم، رسماً هیچ مراسم خاصی جز خواستگاری نداشتم. اون هم البته به خاطر مشکلات خانواده همسرم بود و لج و لجبازی بینشون. البته یک مراسمی به عنوان نامزدی هم بابا برام گرفت که در واقع دهن فامیل بسته بشه. اما میدونید چی شد؟ بعد از ده دوازده سال هنوز میگن دختر فلانی رو مثل بیوهزنها بردن خونه شوهر بیساز و آواز! کل این جمله غلطه و وای به حال اون تشبیه…
برادرم که میخواست ازدواج کنه، بابا و مامان از ریز و درشت رسم و رسومات رو رعایت کردن، خواستگاری، بلهبرون، چله کوچیکه، چله بزرگه، اولین عید و و و… یک جشن ازدواجی بابا و مامان برای برادرم گرفتن که رو دست نداشت. اما باز هم میدونید چی شد؟ فامیل گفتن پولش رو از کجا آورده بودن؟ مثل عقدهایها… و دور باطل این داستانها و در دهن مردم و دروازه…
آنقدر دنیا تکون خورده که من نمیدونم میشه گفت که مراسم مربوط به ازدواج خوب و لازمه یا نه، اما من خودم دوستش دارم، بیخیال بقیه، من دوست دارم مراسم خواستگاری کردن و بعد اومدن برای گرفتن بله، خوشحال بودن، شادی کردن و حرف زدن رو. من مراسم حنابندون رو دوست دارم، دوست دارم اون بوی حنا رو، اون رقص محلی رو چون مااصالتاً واسه یه گوشهای از ایران هستیم و همه مراسمامون رنگی و شاده با رقصهای دستجمعی که واقعاً سرشار از بوی زندگیه و من هم عاشق زندگی. حتی اگه بحث اینها هم نبودن، باز هم دلم میخواست مراسم مربوط به ازدواج برپا بشه، چون همین باعث آشنایی خانوادهها با هم میشه، درسته که میگن ازدواج مثل هندوانه در بستهست اما باز هم یه نمهای از اخلاقیات یک خانواده و فامیل رو نشون میده و تو کمی متوجه میشی آیا دو خانواده از نظر فکر و عقاید به هم میخورن؟
ولی با این حال، کمی که بیشتر فکر کردم راجع به این موضوع، باز هم تمام اینها فقط مقدمه یک ازدواجه و برپا شدن یا نشدنش قرار نیست چیزی رو که قراره اتفاق بیفته تغییر بده. و اینها توی زمانه حاضر سلیقهای هست.