«تغییر استانداردهای رفتاری بعد از یک تجربه ناخوشایند»
نیمهشب
برای من هر رابطهای چه عاطفی و چه کاری، چه سببی و چه نسبی، منجر به شناخت بیشتر از خودم میشود. هر رابطهای چه بهم بخورد و چه بهم نخورد، به تلنگر به خودم، به واکاوی بیشتر، به خودشناسیام منجر میشود.
هر بار در یک رفتار یا یک رابطه دچار مشکل میشوم سعی میکنم به جای متهم کردن طرف مقابل -میخواهد همکار باشد، یا دوست و همسایه، یا خواهر و برادر و همسر- راههای ارتباطیام را عوض کنم. در واقع انگار آن شکست (اگر بشود اسمش را واقعا شکست گذاشت) برای کسب تجربه است، یا به هر حال من از آن تجربهای کسب میکنم تا بتوانم با تغییر در رفتارم، حتی شده یک رفتار کوچک، به بهتر شدن کمک کنم. این شاید خیلی ایدهآل باشد، شاید دور از دسترس باشد یا شاید اصلاً در بعضی موارد امکانپذیر نباشد اما من تلاش خودم را میکنم.
یک بار یکی از همکارانم، خانم حدودا چهل و یکی دو سالهای که عاشق مرد متاهلی شده بود و هر روز برایم از صبح تا ساعت پنج که با هم در یک اتاق بودیم، از مرد و رابطهشان میگفت و از قهرها و آشتیهایشان و من فقط گوش میکردم و برای اینکه همکارم ناراحت نشود هیچگاه حتی نگفتم رابطه از اساس اشتباه است. تا این که زن آن آقا متوجه شد و آمد دم در اداره به داد و بیداد. فکر میکنید چه شد؟ دوست همکارم من را مواخذه کرد که تو از من بزرگتر بودی، چرا من را راهنمایی نکردی که این رابطه را تمام کنم تا دیگر به این آبروریزی نرسم. اول حرفش به نظرم بیمنطق آمد. گارد گرفتم و قبول نکردم. بعد شروع کردم به حلاجی، علیرغم حرف بیمنطقش یک چیز را درست میگفت، من برای ناراحت نشدن او پا روی تمام اخلاقیات گذاشته بودم. نه تنها دوستم را از دست داده بودم، حتی باعث از هم پاشیدگی یک خانواده هم شده بودم. شاید بگویید به تو ربطی ندارد اما دوستم به من گفته بود که تمام این روزها منتظر یک نهی و انکار از من بوده تا این رابطه را تمام کند چون نظر من برایش مهم بود. و من همین طور که جستجو میکردم متوجه میشدم که بیاغراق میگوید چون حتی در آن کاری هم که بود با صلاح و مشورت من در آن رتبه مانده بود. آن روز به خودم قولی دادم که دیگر برای خوشآمد کسی پا روی اخلاقیات نگذارم که دیگر به هیچ احدی اغماض نداشته باشم. درست یا غلط، بر فرض در نظر گرفتن حتی نیم درصد اشتباه از من، باید جلوی این ویرانی را میگرفتم.
از آن روز به بعد تصمیم گرفتم روشهای ارتباطیام را با آدمها عوض کنم، اول از اینکه آنقدر خودم را بینقص نشان تدهم که امین دوست و آشنا باشم. طبیعیست من هم اشتباه میکنم اما چرا باید خود را بیاشتباه نشان دهم؟ و دوم اینکه با کسی رودروایسی نداشته باشم. محکم بایستم و اشتباهشان را بگویم حتی اگر به قیمت دلخوری باشد و دیگر اینکه اصلا سنگ صبور نباشم. هر کس نزدیکم آمد قرص و محکم بگویم «نمیخواهم سنگ صبور باشم.» یکی دو روز از دستم ناراحت شوند بعد به روال عادی بازمیگردیم… به هر حال از هر اشتباه در هر رابطهای میتوان دستآوردهایی داشت.