«مهد کودک»
بعد از ظهر
اولین روزی که کودکم را صبح به مقصد محل کار ترک کردم زجرآورترین روز زندگیام بود. تمام تنم فریاد میزد که بدو و برو از مهد برش دار. به خانه فرار کن و قائم شو و محکم بغلش کن و نگذار دنیا از تو بگیردش.
برگشتن سر کار بعد دوماه تصمیم خودم بود. هنوز درک او از جهان اطرافش آنقدر نبود که دچار استرس جدایی شود و راحتتر عادت میکرد. و من هم مادر خانه ماندن نبودم. پس هرچه زودتر بهتر. اما وقتی بعد هشت ساعت عذاب رفتم دنبالش و خندان در بغل مربی مهد دیدمش احساس کردم به من خیانت شده است. دلایل اصلی منی که در وطن دوم بچهام را به مهد میفرستم کاملا متفاوت از یک مادر در ایران است.
خودم سالها پیش در ایران مهد کودک رفتهام. یک ساختمان دو طبقه حیاطدار در یک کوچه بنبست دور میدان اصلی شهر کارگری کوچک سرسبز. تعداد زیادی خاله و تعداد زیادتری بچه. سه سال از زندگیام را در آنجا گذراندهام و کوچکترین خاطرهای ندارم جز همانها که در طول زمان بزرگترهایم از روی عکسها برایم تعریف کردهاند. شعرهای کودکانهای که بلدم هم منشا دیگری نمیتوانند داشتهباشند جز همان مهد.
اما یک چیز خوب یادم است آن هم دختری به اسم پرستو بود در دبستان. خشنترین و لوسترین همکلاسی بود. هرگونه ارتباطی با او مایه دردسر بود. حرکاتش بسیار ناگهانی و ضربات دستش سنگین بود و در مقابل اگر آنقدر شجاعت داشتی که او را پس میزدی با ساعتها اشک و ناله طرف بودی. شهر کوچک بود و خانواده هر دوی ما غریب در آن شهر که همین دلیلی بود که من با پرستو در خارج از مدرسه هم در ارتباط باشم. آنچه از اتاقم دوست داشت میبرد، هر چند مادرش به شب نکشیده برمیگرداند اما تحملش هم سخت بود.
مادرم توضیح میداد که پرستو شریک شدن و همبازی شدن را بلد نیست و باید کمکش کنیم تا یاد بگیرد. اما من هفت ساله علاقهای به صبور بودن و بزرگواری کردن نداشتم. بیست و پنج شاگرد دیگر کلاسمان هم مانند من. ما در طول سالها آرام آرام یاد گرفته بودیم که چگونه با هم کنار بیاییم. با اسباببازیهای یک اتاق بازی کنیم. از چنگ هم برباییم یا همدیگر را نوازش کنیم. اما ما نمیخواستیم و نمیتوانستیم آنچه بلد بودیم را به پرستو یاد بدهیم. پرستو تنها ماند و روز به روز خشنتر شد و شاید مادرش نمیفهمید که چرا دخترک مهربان و دوستداشتنیاش یکدفعه این گونه بهانهگیر شده است و نمیفهمید که کودکش بلد نیست با کودکان ارتباط برقرار کند.
پرستو همیشه درگوشه ذهن من بود و حالا در این خانه علاوه بر نیاز به شکلگیری زندگی اجتماعی موارد دیگری مانند یادگرفتن درست زبان کشورش، یادگرفتن فرهنگ عمومی قابل قبول محل زندگیاش هم اضافه شدهاند.