«مهد کودک»
نیمروز
۱- این واقعا مسالهای نیست که بشه براش برای همه یه نسخه پیچید. بسته به شرایط پدر و مادر، محیط زندگی کودک یا توقعاتی که از مهد انتظار داریم و خدماتی که مهد کودک ارائه میده، میشه به جوابهای متفاوتی رسید. در نتیجه باید گفت این پدر و مادر هستند که میتونند درستترین تصمیم رو برای بچهشون بگیرند.
۲- به نظر منی که مادرم شاغل بوده و تجربه زیسته خاص خودم رو دارم و براساس زندگیهایی که دور و برم دیدم، بچههایی که مادرشون خانهدار بوده خیلی خوشحالتر و شادتر زندگی میکنند. برای فرزند اولم تلاش زیادی کردم که این رو براش محقق کنم و واقعا هم کودکی بیدردسری داشت. سر فرزند دوم همه چیز به این تمیزی پیش نرفت و برنامه طوری بود که نیاز بود در هفته چند باری چند ساعت دور از من باشه و اگرچه مهد نذاشتمش و پیش پرستار یا مادربزرگش بود، هنوز هم که هنوزه به آرامش و شادی بچه بزرگتر نرسیده و عدم امنیتی که به خاطر نبودن گاه به گاه من حس کرده رو به وضوح توش میبینم.
۳- حالت ایدهآل تو ذهن خودم اینه که بچه زیر سه سال پیش مادرش باشه و بعد از اون شروع کنه به رفتن به مهد در حد دو سه ساعت در روز، و با یک شیب خیلی ملایم تا چهار پنج سالگی ساعتهاش زیاد بشه.
۴- برای مادرهای شاغل حالت بالا ممکن نیست. با تجربه اطرافیان خودم دیدم بچههایی که خیلی زود، قبل از شش ماهگی توسط یک فرد ثابت، حالا پرستار یا مادربزرگ یا فامیل نگه داشته شدند خیلی راحتتر با این شرایط و نبود مادر کنار اومدند. ضمن اینکه به خاطر شیوع بیماریهای البته بیضرر در مهدها، برای مادر شاغل با بچه خیلی کوچک مهد خیلی کمکی به کار نمیکنه چون خیلی از اوقات بچه رو به خاطر همین ویروسها و باکتریها نمیشه برد مهد و باید خونه نگه داشت و مادر میمونه و حوضش. برای کسی که پرستار داشته باشه این مشکل وجود نداره و تو بچههای بزرگتر هم شدتش کمتره.
۵- فرقی نمیکنه کدوم گزینه باشه، مهد یا پرستار یا مادربزرگ، اولین باری که یک مادر میخواد بچهشو به کسی بسپره و بره بیرون، تجربهای عجیب هست که فقط مادرها میفهمند چه ملغمه عجیبی از احساسات توش سراغ آدم میاد و چه بلایی سر همه عقل و منطق آدم میاره. این اولین بار یکی از سختترین خاطرات تمام مادرهاست.
۶- توی انتخاب مهد همیشه فقط به دنبال یک چیز بودم، چه توی مربیان و چه توی والدین هممهدی کسی به دنبال آموزش دادن چیزی به بچهها و نمایش دادن تواناییهای بچه نباشه و هدف و وسیله هر دو یک چیز باشه: بازی و بازی و بازی.
شما چی فکر میکنید؟ مادر شما خانهدار بود یا شاغل؟ خودتون چطور؟ چقدر تصمیم مادرتون در انتخاب شما موثر بود؟