ارزشش را داشت

من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک روز سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم!

heart

«عاشقانه‎‌ها»

پیش از ظهر

مرد آرام و راضی، ملافه را روی سرش می‌کشد و می‌گوید: «ارزشش را داشت!»

این زیباترین، آرام‌ترین و عاشقانه‌ترین صحنه‌ای است که از میان ده‌ها فیلم عاشقانه‌ای که دیده‌ام، می‌توانم با آن ارتباط برقرار کنم. عشقی که یک سو دارد و آن سوی پررنگ و عاشق و ناب‌اش از رنج، به رضایتی عاشقانه رسیده است. فرهاد داستان «در دنیای تو ساعت چند است» مردی عاشق‌پیشه است که حتی معشوقش او را به یاد نمی‌آورد! ولی او همه چیز را در مورد معشوق می‌داند، اینکه چه چیزی دوست دارد، چه ساعتی چه کاری می‌کند، علایقش چیست. هر نوع جزییاتی در مورد گذشته و حال معشوق را به دقت تشریح می‌کند، حفظ می‌کند و با آنها زندگی می‌کند؛ و این حس، این رابطه، چقدر مرا به یاد گذشته و حال خودم می‌اندازد.

این که بی چشمداشت، بدون توقع عشقی را برای سالها ادامه بدهی و زنده نگاهش داری. ببینی که معشوق می‌رود ولی تک تک جزییات او جلوی چشمانت باشد: عکس‌العملش در مقابل اتفاقات مختلف، نحوه صحبت کردنش، حس و حالش از روی کارهایی که انجام می‌دهد، لحن حرف زدنش، ساعت خوابیدن و بیدار شدنش، رنگ لباس و بوی عطر دلخواه و طعم غذای مورد علاقه و هر آنچه تصورش را بکنی یا نکنی! عشقی که فرجامی ندارد ولی حضورش نیز از میان نمی‌رود.

فرهاد، برای من تجسم‌یافته بخشی از وجود خودم بود که فارغ از هر بدی و جفایی که از طرف مقابلش دیده هنگام نیاز و گرفتاری، تمام و کمال بخاطر عشقش تا حد توان تلاش می‌کند، اگر چه معشوق یا نمی‌فهمد یا می‌فهمد و دیگر نمی‌تواند آنقدر خالص باشد و ناب. فرهاد مرا یاد عشقی می‌اندازد که هیچگاه دو سو نداشته است؛ عشقی که تمام بنیانش از یک طرف سیراب شده است؛ عشقی که از جایی به بعد خودش مهم شده و خاطراتش، بدون معشوق!

فرهاد تجسم فردیست که پیشه‌اش را عاشقی قرار داده، بی‌منت، بی‌مزد، و مگر کسی پیشه‌اش را بخاطر جفای دیگران به راحتی تغییر می‌دهد؟ آنکه عاشق است همیشه به معشوقش وفادار می‌ماند حتی اگر خود معشوق از وجودش آگاه نباشد. و این عشق به تنهایی ، برای خودش ارزش دارد، بخاطر همه حس و حال‌های خوبی که به عاشق می‌دهد، بخاطر همه انرژی‌ای که برای ادامه مسیر به تن رنجور و تنهای عاشق تزریق می‌کند، بخاطر همه انگیزه‌های بی‌بدیلی که برای عاشق به همراه می‌آورد و دیگران از دیدنش حیرت می‌کنند، عشق به تنهایی ارزش دارد و کسی جز آنکه با همه وجودش آن را چشیده است این ارزش را درک نمی‌کند.

و موسیقی فیلم… دیوانه‌کننده است، پر از حس ناب، پر از شور و متناسب با همه فراز و فرودهای فیلم. لوکیشن فیلمبرداری رشت است جایی که برای من مثال خود بهشت است، سبز، آرام، زیبا. این فیلم همه چیزش به هم می‌آید، مرا خوشحال می‌کند و در عین حال محزون.

من همگام با فرهاد تک تک فریم‌های این فیلم را با همه وجودم زندگی کرده‌ام!

فرصتی دست داد، دیدنش را در لیست برنامه‌هایتان بگذارید. به شدت توصیه می‌شود، مخصوصا اگر حس ناب عاشقی را تجربه کرده‌اید.

 

Poster_dar_donyaye_to_saat_chand_ast

فیلمی از صفی یزدانیان

 

1 نظر برای “ارزشش را داشت

  1. يكي از فيلم هايي كه ته ذهن آدم مي مونه! يه عاشقانه كه هم تلخه هم شيرين…تلخ چون وصال نداره و شيرين چون حال خوبي ميده…همه چي اين فيلم از دكور و فضاش و موسيقي حتي لباس كاركترها عاليه براي اينكه دوباره عاشق بشي…

    پسندیده شده توسط 1 نفر

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.