«به مناسبت یک ساله شدن وبلاگ»
لاله
من با اين وبلاگ از طريق نوشى جان آشنا شدم. وقتى شروع به خوندن كردم توقع خوندن داستان كوتاه با همون نگاه فنى و كليشهاى رو داشتم؛ حتى در اين مورد با نوشى جان صحبت كردم، كه بهم گفت سرنخ رو اشتباه گرفتم و هدف اين جمع خيلى فراتر از صرف داستاننويسیه. حتى اوايل از اينكه احساس مىكردم موضوعات انتخابشده آرمانگرايانه نيستند بلكه خيلى كليشهاىاند متعجب بودم.
خيلى عميق بايد به موضوع نگاه كرد تا ارزش كار نمايان شه. من الان واقعا به گروه غبطه مىخورم. كار والا است و هدف زيبايى داره ؛اين كه يك برش از واقعيات روزمره رو بذاريم جلو و هر كس از ظن خودش كالبدشكافيش كنه؛ هر چند اون واقعيت سياه و متعفن باشه، اين باعث ميشه اون غبارى كه به خاطر روزمرگى روى پليدىهاى روتين جامعه رو گرفته كنار بره و با يه شوک عجيبى با تعفن شستهرفتهای كه هممون زندگيش كرديم مواجه شيم و ضرورت تغيير فورى و اورژانسىش رو درک كنيم. اين مىتونه مثلا در مورد پدوفيلى صدق كنه. همين طور گاهى يه برش خوب رو كالبدشكافى كنيم و بوى عطرش رو توى ذهنمون پخش كنيم، چيزى رو كه خيلى پيشپاافتاده مىدونستيم گردگيرى كنيم و عظمت و زيباييش رو درک كنيم، و بفهميم كه اين تكه خوب كيک زندگى هم نياز به توجه و پرداختن داره مثل موضوع كتابخوانى.
به نظر من يكى از بزرگترين دستاوردهاى اين گروه بىنام نوشتنه. از اونجايى كه متاسفانه توى زادگاهمون با گردش آزاد اطلاعات مواجه نيستيم و پرداختن به برخى روتينها جرم محسوب ميشه، و يا حتى شق تاسفبارترش ذهن قضاوتكننده جامعه، و تابو بودن برخى بديهياته، اين بىنام نوشتن يه جفت بال جادويى به نويسنده میده كه پرواز كنه، بدون كنترل كردن مدام ذهنش كه آيا خط قرمزى رو گذرونده يا نه.
دوست دارم اينجا و به مناسبت يک سالگى اين كار زيبا و ارزشمند اول به تکتک نويسندهها تبريک و خسته نباشيد بگم، و بعد يادآورى كنم ما خوانندهها قدرتون رو مى دونيم و انرژى و زمانى كه براى اين كار والا صرف مى كنيد حس مى كنيم. نوشى جان از اين تلاش بىوقفهت ممنونم.