چشم‌ها را باید شست

«از آشنایی تا رابطه، مرحله‌ای بی‌نام در فرهنگ ما»

غروب

وقتی یکی از بچه‌های گروه این موضوع رو برای نوشتن ارائه داد، گیج شدم. از نظر من آشنایی آشنایی بود و رابطه رابطه، بین آشنایی و رابطه هم هیچ چیز دیگه‌ای نبود. یعنی خب با یکی دوست می‌شدی و ممکن بود از هم خوشتون بیاد و وارد رابطه بشین که بهتون می‌گفتن دوست دختر دوست پسر و ممکن بود منجر به ازدواج بشه یا نشه. اما دوستمون می‌گفت به جز ازدواج و دوست دختر- دوست پسری و آشنایی، یه اتفاق دیگه هم هست که ما توی فرهنگمون تعریفش نکردیم و ازمون می‌خواست راجع به اون بنویسیم. من اول توی ذهنم پای رابطه جنسی رو وسط کشیدم و گفتم شاید ربطش به بود و نبود این جور قضایا باشه، بعد دیدم هیچ ربطی نداره. بعضیا دوست دختر و دوست پسر نشده کار رو به اتاق خواب می‌کشونن و ممکنه بعد از یه بار با هم بودن همه چیز رو برای همیشه تموم کنن، بعضی هم تا به ازدواج نرسن وارد رابطه جنسی نمی‌شن. پس رابطه جنسی نمی‌تونست این وسط نقش تعیین‌کننده‌ای داشته باشه.

اولین راه‌ حلی که به نظرم رسید پیدا کردن معادل انگلیسی رابطه داشتن و آشنایی بود. بعد از یکی که توی فرهنگ غربی بزرگ شده بود پرسیدم به جز اینا دیگه چی هست. میون کلمه‌هایی که ردیف کرد و معادل‌هایی که من براشون داشتم، یکی بود که نتونستم درست معنیش کنم، ترجمه فرهنگ لغت هم حق مطلب رو نمی‌رسوند. کلمه این بود: Dating، دیت کردن، دوستیابی، که در واقع یه فاصله زمانی بود بین وقتی که رابطه از حالت آشنایی و دوستی صرف خارج می‌شد و شما برای شناختن کسی زمان می‌ذاشتین، اما هنوز تو مرحله‌ای نبودین که مطمئن باشین این شخص همونیه که می‌خواین باهاش بمونین. دومین کاری که کردم پیدا کردن تفاوت Dating و Relationship بود. بازم دست به دامان فرهنگ غربی شدم و در نهایت به تعریفی رسیدم که در فرهنگ ما شناخته شده و بسیار قابل احترام بود: تعهد، توی رابطه ما متعهد بودیم اما توی اون کلمه تعریف‌نشده، Dating تعهدی وجود نداشت. شما می‌تونستین چندین نفر رو طی روزهای هفته ملاقات کنین، باهاشون بیرون برین، غذا بخورین، حتی اگه دلتون خواست رابطه جنسی داشته باشین و تا وقتی که از آدمتون مطمئن نشدین به این روال ادامه بدین. اما به محض اینکه ارتباط حالت جدی‎تری پیدا می‌کرد و به اطمینان نسبی می‌رسید و طرفین با هم قول و قراری می‌ذاشتن، اسمش میشد رابطه، Relationship… اونوقت سایر روابط یا قطع می‌شد یا به سطح یه دوستی ساده تقلیل پیدا می‌کرد، طرفین از نظر جنسی، فکری و احساسی به هم وفادار می‌موندن و هر کاری خارج از این چهارچوب، بدون توافق، اسمش خیانت بود. دقیقا یه چیزی مثل ازدواج، بدون ثبت.

تکلیف من ایرانی با رابطه‌ی توام با تعهد روشن بود، حتی می‌تونستم دوستی ساده بین دختر و پسر رو بفهمم، اما وقتی خواستم دیت کردن رو توی ذهنم جا بندازم به این نتیجه رسیدم این مرحله توی فرهنگ ما مترادف شده با هرز بودن. مثلا میگن فلانی با خیلی‌ها بیرون میره، یا با همه می‌خوابه، یا معلوم نیست بلاخره با کیه… لبه تیز تیغ هم طبق معمول بیشتر طرف زنه، یعنی اگه با همه بیرون رفتن یه پسری تعبیر می‌شد به دون ژوان بودن و باحال بودنش، دختر یا زن قطعا خراب، هرز و فلان‌کاره بود که به یه نفر قناعت نمی‌کرد، و طبعا اگه زنی وارد رابطه‌های این چنینی می‌شد برای فرار از انگ و آزار جامعه مجبور به پنهانکاری بود. بنابراین برخورد جامعه یا سکوت و نادیده گرفتن و سرپوش گذاشتن بود، یا رسوا کردن و از آبرو انداختن و نفی کردن. با این وضعیت چندان هم غریب نبود چرا در برخورد با موضوع گیج شده بودم.

من با این تربیت بزرگ شدم، هیچ تجربه شخصی ازش ندارم. اما اگه دیگرانی هستن که همزمان با چند نفر رابطه داشتن تا بتونن آدم مناسبشون رو بشناسن و اون رو از میون بقیه انتخاب کنن، لطفا بدون دلهره در موردش بنویسن، حتی اگه با همه اونها رابطه جنسی داشتن. به نظرم این باعث می‌شه کلمات و معناها بعد از یه مدتی صیقل پیدا بخورن و با مفهوم درست توی فرهنگ ما جا بیفتن. لطفا نگین نداریم… حتما هست.

حالا دیگه وقتشه ما یه جور دیگه به دنیا نگاه کنیم.