«از آشنایی تا رابطه، مرحلهای بینام در فرهنگ ما»
پیش از ظهر
از آشنایی تا رابطه، مرحلهای بینام در فرهنگ ماست. من اسم این مرحله را » برزخ» گذاشتهام. بهمانند برزخ است دیگر، تو نمیدانی وارد دوزخ میشوی یا وارد بهشت. علاوه بر آن هنوز حسابرسی هم نشدهای. نمیدانی کفهی ترازوی اعمالت در کدام جهت سنگینتر است.
یادم میآید دبیرستانی بودم، به آن عشقهای دختر دبیرستانیها و پسر دبیرستانیها دچار شدم. آن روزها شماره میدادند. پسر با کلی شرم و حیا شمارهاش را داد و من بعد از کلی کاراگاهبازی که روزی بشود خانه خلوت باشد و کسی نباشد و بتوانم زنگ بزنم، بالاخره یک روز موفق شدم تماس بگیرم. رابطهی ما از آن روز شروع شد. هر روز تا خانه خالی میشد، با هم تلفنی حرف میزدیم. بعضی روزها که از خانه نمیشد حرف بزنم، سریع میرفتم و از باجه تلفن شمارهاش را میگرفتم. که آنجا هم همیشه یکی بود که با سکه به در باجه بزند و تندتر، تندتر راه بیندازد. هر روز دم مدرسه سراغم میآمد، آن پس و پشتها خودش را پنهان میکرد که فقط من میدانستم جایش را، و پشت سرم میآمد تا من وارد کوچهی خلوتی شوم، بعد آرام آرام کنارم میآمد و کلاسورم را میگرفت و شروع به حرف زدن میکردیم. شروع به خندیدن. دست هم را گرفتن. نگاه کردن، زل زدن…
آن روزها، آن روزهای طلایی، برای من برزخ بود. نمیدانستم آخر چه میشود. چه بلایی قرار است سر رابطهی ما بیاید. آن رابطه تمام شد. به دلایلی نامعلوم و خندهدار. من در برزخ ماندم. چون هنوز نمیدانستم بعدش قرار است کجا بروم. سالهای دبیرستان تمام شد و بعد من به آن روزهای برزخی خندیدم. ولی هیچگاه آن روزهای بین زمین و هوا معلق ماندن، روزهای انتظار و چشم پاییدن و دنبال جای مخفی همیشگیاش روبروی دبیرستان گشتن را هیچ گاه فراموش نمیکنم.
روزی که دیگر هیچگاه نیامد هنوز یادم مانده. دلیل نیامدنش را هم هنوز یادم هست، او میخواست رابطهمان از این مرحله رد شود و وارد مرحلهی دیگری شود.
– یعنی چی؟
– یعنی بسه من هی بیام دم در دبیرستانت دنبالت … ما باید بهم نزدیکتر بشیم.
نزدیکتر در قاموس او سکس بود و در قاموس من گناهی کبیره. من ماندن در همان برزخ را بیشتر دوست داشتم. آن تمنا، آن نیاز، آن تپشها را به یک لذت چند ثانیهای ترجیح میدادم. نمیدانم، شاید من برزخ را از دوزخ و حتی از بهشت هم بیشتر ستایش میکردم که از برزخ عبور نکردم. همانجا ماندم. حتی حاضر بودم هر روز با چشم دنبالش بگردم اما وارد دوزخی دیگر نشوم.