«سرای سالمندان»
سپیده دم
همیشه از پیری میترسم. شاید دلیلش تصویر ترسناکیست که همیشه از کودکی داشتهام. تصویر مادری که پیر شد کم کم، تصویر پیری مادری که صورت زیبایش چروک شد، که کم کم له شد، که خم شد و وقتی که باید پاهایش را دراز میکرد و زیر آفتاب دراز میکشید و در دل قربانصدقهی نوهها و نتیجههایش میرفت، به خانه سالمندان رفت، که اول هفتهای یک بار، بعد دو هفته یک بار، و بعدتر ماهی یک بار و سالی یک بار به دیدنش میرفتند.
بچههایش میگفتند چه هر روز بروبم چه سالی یک بار به حال او فرقی نمیکند، او دیگر ما را نمیشناسد. اما او میشناخت. او وقتی هر ماه چشمش به در بود، وقتی هر کدام از بچههایش میآمد و دستش را محکم میگرفت و فقط لبخند میزد و گوشهی چشمش از اشک پر میشد، یعنی میشناختشان. یعنی چشم به راه بچههایش بود.
کاش لااقل میفهمیدند و نه هر روز، که هفتهای یک بار به دیدنش میرفتند. به دیدن مادری که چشمش به در خشک شده بود و هر روز منتظر میماند. اینکه چشم به راه فرزندت باشی تلخ است، و تلختر آن وقتیست که به گمان فرزندت، تو او را نمیشناسی. مگر میشود مادری فرزندش را نشناسد.
من از پیری میترسم. پیری یعنی درماندگی. پیری یعنی غیرممکنها. پیری یعنی استیصال. پیری یعنی درد. کم رنگ شدن. بیرنگ شدن. نیست و نابود شدن. برای من دردناکتر آن وقتهاییست که یک آن پدرم را میبینم و انگار تا آن روز آنقدر پیر نشده بوده و یک آن فکر پیری پدر، فکر درماندگیاش، فکر درد و مریضی، فکر داروهای هرروزهاش.
باید به پدر و مادرها اکسیر جوانی داد تا هیچ گاه پیر نشوند. اینکه ما بچهها چطور میتوانیم پدرها و مادرهای عزیزتر از جانمان را در خانه سالمندان بگذاریم، اینکه دیر به دیر به دیدنشان برویم، اینکه ناراحت شان کنیم، اینکه اشک بر چشمانشان بیاوریم. از من یکی ساقط است. قلب من هنوز آنقدر سخت نشده، هنوز آنقدر قسیالقلب نشدهام. و حتما خدا را شاکرم که هنوز میتوانم هر روز و هر روز پدر و مادرم را ببینم.
نمیدانم، شاید آن ها هم دلیلی دارند. وقتی با اراده تمام، با هوشیاری کامل چنین تصمیمی میگیرند. ولی هیچوقت نمیدانند هیچ دلیلی برای هیچ پدر و مادری توجیه شده نیست. کاش این را میدانستند.
پيري يعني نشنيدن و نديدن، پيري يعني از بين رفتن ارتباط با دنياي خارج از خود، يعني تنها ماندن با خود. و لذت يا ذلتش بستگي دارد به اينكه چقدر اين خود را ساخته يا سوخته باشيم.
كاش بجاي ترس از حتميات به فكر از نو ساختن باشيم.
لایکلایک