«پایان دادن به چرخه خشونت»
بعد از ظهر
ما را از خشونت گریزی نیست. خشونت آنقدر در ما نهادینه شده، که وقتی کسی به ما خشونت نمیکند هم، خودمان از خجالت خودمان در میآییم. در جامعهای که از زنهایش بگیر تا مردها، تا مادران و پدران، تا دوست و آشنایش، تنها حربهی دست همه همین خشونت است و بس، پس خشونت دیگر اجتنابناپذیر است. تو گویی جزئی از زندگیمان شده، تو گویی در ما حل شده، تو گویی دیگر نمیبینیمش، که عادی شده برایمان. مادری که بیهوا سر کودکش فریاد میکشد، همان زنیست که موهایش کشیده شده، بیدلیل، از همسرش، همان دختریست که چک خورده، بیدلیل، از پدرش، همان خواهریست که فریادهای برادرش را شنیده، و باز هم بیدلیل و … و این چرخه آنقدر تو در تو و ادامهدار است که شاید گفتنش خندهدار باشد.
خشونت همیشه فیزیکی هم نیست. همیشه شما نباید زیر چک و لگدها له شوید، که میشود با کلام نیشداری آنقدر ویران شوید که خاک برداریش ماهها که نه، حتی سالها طول بکشد. و اینکه فرد که خشونتدیده، چرخه را همان جا متوقف کند و این چرخهی معیوب را دیگر ادامه ندهد هم جای بحث دارد.
ولی قبل از آن سوال این است: چرا خشونت پیگردی ندارد؟ چرا وقتی شما مثلا چاقو میخورید میتوانید بروید، شکایت کنید، خسارت بگیرید، مجرم را دستگیر کنید و الی آخر، ولی چرا شما هیچ وقت نمیتوانید برای خشونتهایی که دیدهاید که اثرش از آن چاقو به مراتب بیشتر است نمیتوانید به دادگاه بروید، نمیتوانید شکایت کنید، نمیتوانید خسارت بگیرید. و یا باید سرتان را بکنید در برف و ادامه دهید، و یا شما هم دست به کار شوید. که در هر دو حالت فاجعهست.
شاید رایج ترین خشونتها، خشونت های خانوادگی باشد، بین همسران. و معمولا تمام زنها دست کم یک بار ”دعوا نمک زندگیه” را شنیدهاند، و باز پا به این نمکهای زندگی دادهاند که دیگر شوریاش دلشان را میزند. و شاید هیچ زنی بعد از اولین خشونتی که میبیند، پایش را به دادگاه باز نکند، که شاید خندهدار بیاید. مطمئنا قاضی خواهد گفت: ”خرجیتون رو میده؟”
– بله.
– معتاده؟
– خیر.
– پس مشکلتون چیه؟
و برای این نوع خشونتها، در کتاب قانون هیچ خسارتی، هیچ جبرانی، هیچ جریمهای قید نشده. پس همچنان به زندگی باید ادامه داد. که هم زندگی و هم کتاب از بعضی از معادلات علیلاند.
از قانون ايران مطمئن نيستم كه توش همچين قوانيني هست يا نيست، اما از اينكه ايرانيا واقعاً به اين قوانين(حتي در صورت وجود داشتنشون) اعتقادي ندارند مطمئنم.
تو شهر ما يه خانمي رفت تحت پوشش اين سازمان هاي حقوق زنان و خيلي خوب هم ازش حمايت كردن و كاملاً از شوهر مستقلش كردن و الي اخر. ولي اون خانم نتونست تنهايي رو تاب بياره و قصد رجوع كرد كه در مراحل انجام كاراي اداريش يه روز اقا ازش تو پارك درخواست سكس ميكنه و وقتي جواب رد ميشنوه چاقو و خلاص.
به نظرم هميشه هم خلاء قانوني مشكل اصلي نيست، در خيلي موارد ديگه هم قوانين ما ناقص هست و مردم خودشون كدخدامنشانه رفع و رجوع ميكنند.
لایکلایک