«خیانت»
مهمان هفته: اون آقاهه
به جای مقدمه
در باره خیانت چه میتوان نوشت که از یک سو خودت را مردی سنتی و پابند به اصول مقدسِ مردسالاری و زن ستیز معرفی نکرده باشی و از دیگر سو یک خودشیرینِ شبهه روشن فکرِ غربزدهِ خودباختهی بیغیرتِ در حال پاچه خاری. با نوشتهات میتوانی از یک طرف بنیان خانواده و ارزشهای والای انسانی و دینی را نشانه بگیری و نشانهای باشی از بیشمار نشانههای آخرالزمان و از طرف دیگر رواجدهنده افکار منفی و خشونت و تبعیضِ روشمندِ دیرینه علیه زنان و مشتی باشی از خروارِ مردانی که برابری کامل زن و مرد را بر نمیتابند.
به هر حال این چند سطر عقیده شخصی نویسنده است و هیچ هدفی پشت آن مستور نیست.
زلیخای عاشق
روزی در یک میهمانی خانوادگی کسی ادعا کرد از نظر برخی از علما خواندن سوره یوسف برای زنان مکروه است. عدهای در جمع دلیل آن را جویا شدند که خانمی با عصبانیت و با لحنی عصبی اعلام کرد که «چون زنان نباید بدانند که زلیخا عاشق شد». اگر زلیخا را سمبلی برای زنان متاهل فرض کنیم، شاید واکنش عصبی آن خانم را بتوان به نوعی از اعتراض تفسیر کرد که عاشق شدن زنی متاهل را حقی مسلم میداند که بوسیله جامعه مردسالار از زنان دریغ شده است و حتی خواندن داستانهایی در این باب را برای آنها ممنوع کرده است تا مبادا بفهمند که چنین چیزی هم ممکن است. در حالیکه در همان جامعه عاشقی یک مرد متاهل و حتی خیلی فراتر از آن، نه تنها تقبیح نمیشود بلکه در موارد متعدد علاوه بر توجیه، تشویق نیز میشود. به زبان ساده خیانت از طرف یک زن گناهی است بزرگ و نابخشودنی و از طرف یک مرد شیطنتی قابل درک و گذشت.
من نه زن هستم که بتوانم حس ایشان را درک کنم و نه اعتقادی دارم به مردانه زنانه کردن موضوعهای حساسی مانند این. ولی اگر برداشتم از این حرف درست باشد و طبق معمول به کاهدان نزده باشم، به دو دلیل معتقدم که ایشان نباید عصبانی میشدند. اول اینکه چندان در قید و بند کراهت یا حرمت خواندن یک سوره از قران بوسیله زنان نباشند و بطور کلی هم فکر نمیکنم در جامعه امروز و با وجود این همه منبع و رسانه به زبان مادری در این دهکده جهانی هیچ عقل سلیمی خواندن یک متن پر از استعاره عربی را مکروه اعلام کند از ترس اینکه خدای نکرده ناموس مسلمین هوایی شود. اگر میشد و گوش شنوایی بود این سریالهای پر مخاطب و دیدنی بعضی از شبکهها حرام اعلام میشد که حتی شرلوک هلمز هم نمیتواند تشخیص دهد که بالاخره کی زن کی بود و کی شوهر کی. دوم اینکه کسی نمیتواند عشق را منع کند و آن را حقی بشری نداند که اگر میشد شاعر هزار سال پیش آرزو نمیکرد که خنجری فولادی بسازد و توی چشمش فرو کند تا دلش آزاد شود. بدون عشق چه تفاوتی بود بین دیگر جانداران و انسان؟ چه کسی میتواند عشق را ممنوع کند؟ اگر توانست چه کسی میتواند مجریاش باشد؟ که گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند.
ولی فارغ از پاسخ به آن استدلال، چیز دیگری که مرا به فکر فرو میبرد این است که با توجه به تغییر شرایط اجتماعی و حضور روزافزون زنان در بخشهای مختلف اجتماع و در کنار آن افزایش سطح آگاهی و دانش و شاید از همه مهمتر استقلال مالی بسیاری از زنان و اینکه هر روز و هر جا با مردانی مواجه میشوند که در مقام مقایسه ممکن است از همسر یا دوست پسرشان سرتر باشند، چرا نباید دل در گرو دیگری بگذارند؟ البته همین سوال را با همین استدلالها میتوان در باره مردها پرسید و تفاوتی بین این دو وجود ندارد. در این میان تکلیف خانواده، چه با تعریف مدرنش و چه سنتی، چیست؟
فکر میکنم اگر همزیستی عاشقانه یک زوج را، حتی در غیاب اسناد رسمی، یک قرارداد یا پیمان بدانیم؛ بیشک پرهیز از خیانت، یا با بیانی مثبتتر وفاداری، یکی از مهمترین ارکان این رابطه خواهد بود و نقض مهمترین رکن یک قرارداد هم به معنای فسخ قرارداد خواهد بود. این وفاداری میتواند تعاریف مختلفی داشته باشد یا بازههای مختلفی را در بربگیرد ولی چیزی که به تقریب همه بر آن متفقلقولند وفاداری در احساس است و وفاداری در ارتباط جنسی. از نظر من خیانت در احساس، شروعِ پایانِ پیمان است و خیانت جنسی نقطه پایان و غیرقابلِ برگشت آن و از بین این دو، خیانت در احساس (یا عاشقی مجدد) مهمتر.
برای افرادی مانند من، خیانت احساسی اهمیتی بیش از خیانت جنسی دارد. کم نیستند کسانی که، نه به سادگی ولی به هر حال، از خیانت جنسی گذشت میکنند ولی به هیچ وجه نمیتوانند با خیانت احساسی کنار بیایند حتی اگر بنا به دلایل مختلف زندگی زیر یک سقف را ادامه دهند. خیانت احساسی شاید درد آورتر و تلختر از چیزی باشد که در مرحله اول به ذهن میآید. اینکه با کسی سر بر بالین بگذاری که دلش با تو نیست، خیلی دردآور و تلخ است و تصور اینکه در خصوصیترین لحظات کس دیگری را به جای تو در ذهن داشته باشد و با یاد او در کنارت بیآرامد دیوانه کننده.
اثبات خیانت عاطفی تا موقعی که کسی به آن اعتراف نکرده است، کار سادهای نیست یا شاید حتی ناممکن باشد بخصوص اگر پای هزینههای اقتصادی و اجتماعی درمیان باشد. با این حال چون صحبت از احساس است گاهی آگاهی از خیانت نیازی به بیان کلمات ندارد. در این جور مواقع میتوان خیانت را با چشم دل دید و فهمید، گرچه نمیتوان به راحتی برای دیگری توصیف یا به آن استناد کرد. شاید این غزل معروف ابوالحسن ورزی بتواند منظور را بهتر برساند:
آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود …
لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود…
در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف
گوهر اشکی که من می خواستم پیدا نبود
بر لب لرزان من فریاد دل خاموش شد
تنها امید جان من تنها نبود…
البته این گفته به معنای تائید کسانی نیست که بقول علما دائمالشکاند و فقط بدنبال بهانهای هستند تا از جفای یار شکوه کنند و گروهی را، چه زن و چه مرد، متهم به بیوفایی و عهد شکنی ذاتی. بلکه بیان این نکته است که تغییرات ناگهانی، و در ظاهر بیدلیل، خلق و خو و رفتارها و کنشها شاید نشانه شروع چیزی باشد که به ما میگوید تا دیر نشده است باید فکر چاره کرد.
نمیتوانم گفته بعضی را درک کنم که معتقدند خیانت احساسی گاهی خوب است و ممکن است هیچگاه هم، حتی در طولانیمدت، به خیانت جنسی نرسد و در عوض میتواند باعث محکمتر شدن پیوند در خانواده بشود و باید شریک زندگی را در داشتن چنین عشقی آزاد گذاشت. با فرض به وفاداری جنسی، چگونه میتوان با کسی که به وضوح وقتی با دیگری است شادتر است و فکر و ذهنش پر شده از یاد او و فقط بخاطر ترس از عواقب اجتماعی یا بخاطر رعایت حال فرزندان یا درگیر بودن طرف مقابل در یک رابطه، توان جدایی را ندارد، زیر یک سقف ماند. کاری به ازدواجهای سنتی یا اجباری ندارم ولی در ازدواجی که با آگاهی و انتخاب آزاد شکل گرفته چگونه میتوان وجود یک عشق دیگر را هم قبول کرد.
تکلیف زلیخا چیست؟
به داستان زلیخا برگردیم. از دید من این حق مسلم زلیخا یا همتای مذکر اوست که عاشق بشود بشرطی که همه عواقب عاشقی را بپذیرد و نخواهد که هم از مواهب رابطه اول منتفع باشد و هم در همان حال از فراق یار تازه ناله سر دهد. شتر سواری شاید اشکال نداشته باشد ولی دولادولا، چه عرض کنم.
به نظرم به نکته ی خوبی اشاره کردید در پایان متن، به شرطی که زلیخای داستان نخواهد از هر دو ربطه نفع ببرد! حالا تکلیف مان با زلیخاهایی که می خواهند از هر دو رابطه نفع ببرند چیست؟
لایکلایک
خیلی خوب نوشته بودین. ولی پسامدرنی که نگاه کنین! شترسواری دولا دولا هم یه مدل از هزاران مدل روابط انسانیه و ازش اجتناب نیس. حالا اگر طرفین شترسواری هم باهاش کنار بیان دیگه ما کی باشیم که کنار نیایم… هه!
لایکلایک
خیانت عاطفی خیلی فجیع تر از خیانت جنسی ست. ولی متاسفانه هر وقت با خیانت عاطفی روبرو میشیم. باید این جمله احمقانه رو بشنویم: مگه من باهاش خوابیدم؟
همه سکس رو خیانت میدونند.
لایکلایک
من فكر ميكنم اگر كسي اينقدر اختيار دلش رو داشته باشه كه نخواد «هم از مواهب رابطه اول منتفع باشه و هم در فراق يار تازه ناله سر بده » به احتمال زياد اصلاً از اول عاشق يار تازه نميشده !
ميخوام بگم انگار همه چي مثل يه زنجير به هم وصله و مي نميتونيم بگيم تا اين مرحله اش خوبه (شتر سواري) و از اينجا به بعدش مثلاً بايد اخلاقيات رعايت بشه (دولا دولا بودن يا نبودنش)
لایکلایک
يك مرحله قبل از خيانت احساسى وجود دارد كه من اسم فارسى اش را نميدانم. ترجمه هايى كه براى flirt وجود دارد، به نظر من كامل نيستند. من فكر ميكنم هر دو طرف رابطه طولانى هر چند وقت يكباراحتياج به فاصله گرفتن دارند تا رابطه شان را سالم و مهيج بماند. ولى كار سختى است كه درست در مرحله قبل خيانت احساسى ماند و جلوتر نرفت. يك رابطه دو طرفه طولانى و سالم معمولا به فرد قدرت مقابله و نگهداشتن حدود رابطه هاى خارج از رابطه اصلى را ميدهد.
لایکلایک
ممنون به خاطر موارد درستی که در نوشته تان به آن اشاره شد. منتها سوالی دارم. خیانت احساسی به شکلی که در این یادداشت تعریف شده یعنی یادی که از دیگری بر جا مانده و حالا در زندگی فعلی نباید جایی برای آن در نظر گرفت. کاش برای این تعریف راهکاری هم ارائه می شد. چطور می شود از خاطراتی رهایی یافت که نمی شود پاکشان کرد. یکهو و ناگهان پیدایشان می شود. به قول شما در خصوصی ترین لحظات. گاهی بی آنکه شخص بخواهد. به گمان من نمی شود نام خیانت بر این اتفاق نهاد…با این فرض که فرد دلش هم با شریک فعلی است اما گاهی خاطرات رابطه های قبلی جاهایی ظهور می کنند که نباید…
لایکلایک
غروب عزیز
بیادداشتن خاطرات و حتی گاهی با در خیال با آن زندگی کردن چیزی است و تلاش در تکرار خاطره چبز دیگر. اما فارغ از این بحث حرف من این است که شروع یک رابطه احساسی جدید وقتی هنوز در قید کس دیگری هستی و بازی کردن با هر دو طرف خطایی زشت است.
لایکلایک