«بزرگترین چالش در بزرگ کردن بچه»
باغچهی همسایه: وبلاگ ماچو بده بیاد
منت مادری یک چیزست، محبت مادری یک چیزست، حمایت از فرزند یک چیز است، مسئولیتپذیر بودن در قبال دعوت از یک سری کروموزم که تبدیل به انسان بشوند و شروع به رشد کنند هم یک چیز دیگر، که خود مسئولیتها چند چیزند. نوشته «هورمون مادری» می تواند بیانگر آن جنبهای از مادری و چالش بچهداری باشد که تا بحال در این سری نوشتهها اشاره نشد و اگر شد من برداشت نکردم. بسیار مشتاق و منتظر بودم که بخوانم والدین ورای ترسها و گذشته و باور خودشان مسئولند و این مسئولیت فقط در قبال آرامش و آسایش و حمایت و خورد و خوراک و پوشاک و امنیت ذهنی- فردی- اجتماعی- جنسی و … نیست. یک وجهه خیلی مهم از این مسئولیت متوجه خود والد است که باید فرزند را مستقل از خودش پرورش دهد که کاری بسیار سخت و پیچیده است.
والد باید آگاه باشد که محبت نابجا، توجه بیمورد میتواند به فرزند آسیب جدی برساند. فرزندانی که در کمال آرامش و آسایش و امکانات رشد میکنند اگر والد آگاه و گوش به زنگ نباشد موجوداتی لوس و وابسته، رقتانگیز و بیعرضه خواهند بود که در نبود والد/پشتیبان احساس ناامنی میکنند. حال اگر هر گوشه از این آسایش و امکانات بلنگد نیز قوزی بالای قوز ناآگاهی والد می روید که نه تنها فرزندی وابسته و ناتوان از نظر شخصیتی بلکه لطمه خورده و ترسیده تحویل جامعه خواهد شد که سالها بعد خودش بالغ یا والد است و همینطور نسل به نسل یک پای بساط میلنگد تا به آخر. در اینجا منظور من از والد، والدی که ناآگاه است، والدی که از ترس مادر شوهر والد شده، والدی که کتک میخورد یا میزند، والدی که خودش در هراسهایش گم شده، والدی که به دنبال لقمه نان سگ دو میزند، والدی که همچنان در جستجوی خویشتن خویشست، والدی که به دنبال مهریه است یا نفقه، والدی که با مهریه تلکه شده، والد مطلقه با نگاههای ناپاک رییس بر دامان پاکش، والد خودفروش یا دیگرفروش، والدی که در مهاجرت واداده یا نداده، والد زنسالار یا مردسالار، والد عهد دغیانوثی یا مدرن یا پستمدرن … نیست. منظور من از والد یک والد نمونه از نظر اجتماع است، همان همه چیز تمامِ آگاهِ در پر قو بدون دخالت هر گونه پیشداوری و تاثیر از ناملایمات زندگی گذشته با آخرین متد روانشناسی بزرگ کننده است. والدی که فارغ از اینکه هر کدام از اینها که گفتم هست یا نیست، این را میداند که این به بچه بیچاره ربطی ندارد و بچه باید در شرایط معتدلی رشد کند. مشاهدات من از والدین اطرافم چه آشنا چه غریبه، چه ماندگار چه گذرا، یک والد نمونۀ بسیار مهربان و توجهکننده (این بسیار هم اطلاق جامعه است وگرنه به نظر من نشانیست از ناآگاهی یا ناتوانی در کنترل خود) فرزندی لوس و ناتوان پرورش خواهد داد. کسی هم که از این لوسی بیشترین رنج را میبرد خود جگرگوشهشان است. اطرافیان در نهایت چند صباحی تحمل میکنند و میروند. والد هم که دستپخت خودش است و کدام بقالی میگوید ماست من ترش است؟ ولی کودک طفلک رنج میکشد از ترسی که همیشه همراهش است و به غیر از والدش با کسی امنیت ندارد، از دافعهای که برای دیگران دارد، از ناتوانی که در مواجه با جامعه دارد. رنجی که میبرد در مقایسه با همسالانش، رنج جداییهای اجتنابناپذیر، رنج نچشیدن شیرینیهای کودکی، رنج دلتنگیای که نمیگذارد از اردوهای مدرسه لذت ببرد، رنجی که مادرش بلد نیست تا مشقهایش را تایید کند. رنجی که با بزرگتر شدنش بیشتر هم میشود. گاهی برای والد در هر مکانی جایگزین پیدا میکند و گاهی نه، ولی رنج همیشه باقیست. حتی حضور والد میتواند در سنینی همزمان باعث شرمندگی و خجلت هم باشد و این رنجیست مضاعف. اینکه هر فردی در مواجهه با این ترس و رنج چه واکنشی نشان خواهد داد و چه قشری از جامعه را بازتولید خواهد کرد بماند، ناآگاهی یا مسئولیتناپذیری والد در پذیرش سختیِ سخت گرفتن بر فرزند و از خود راندن و رنجاندنش مسبب این رنج است. سخت گرفتن و رنجاندن نه از نوعی که «قانون گفته و جریمه میشیم»، یا همان ضعف در برابر عادات قدیمی و «مردم چی میگن» و «همینی که من میگم حرف نباشه»، سخت گرفتن از آن جهت که کودک نمیخواهد امن والد را رها کند و رسم زندگی بیاموزد. از دید من شاید بزرگترین چالش برای فرزندآوری این باشد، چرا که دیگر موارد به سیر زندگی بستگی دارد که چه اتفاقهایی بیفتد و چه افرادی سر راه زندگی قرار بگیرند، ولی این لوس نکردن و وابسته نکردن بچه بستگی مستقیم دارد به رابطه والد و فرزند، بستگی مستقیم دارد به محبت. شاید چون بسیار دیدهام والدین مختلف با شرایط بسیار متفاوت ولی مسلط و آگاه در بزرگ کردن فرزند که به ظاهر فرزندان برومندی دارند، فرزندان مستقلی دارند، ولی جایی از زندگی تلنگش دررفته که ای وای ماستشان ترش شده و نفهمیدهاند، حتی گاهی با مرگشان این مهم بروز پیدا کرده. برای من بزرگترین چالش این است که بقال به موقع بفهمد دارد ماستش را ترش میکند و جلویش را بگیرد، و امان از این مهر مادری لاکردار.