«ابعاد پنهان کودکآزاری»
از میان نامههای رسیده: رضا باقری
بچهها در اوج دورهی کودکی، بهخصوص با ورود به مدرسه، با آموزههای جنسی-مذهبی (و فرهنگی) آزار بسیاری میبینند؛ آزاری که شاید در نگاه اول دیده نشود، اما اثراتش به مراتب بیشتر از آزار جسمی است.
پیش از دبستان:
«تو دختری! دختر که از درخت بالا نمیره.»
«تو مردی! مرد که با عروسک بازی نمیکنه.»
«با دامن اونطوری نشین!»
«خالهبازی مال دخترهاست!»
«تو دختری! نمیشه با بچههای دیگه، بدون پیراهن آببازی کنی.»
«مثل دختر بچهها گریه نکن، مرد که گریه نمیکنه.»
و نمونههای بسیار دیگر. جالب اینکه بیشتر این مولفهها حتی مذهبی هم نیست. (فرهنگ)
نگرانی پدر و مادرها البته قابل درک و پذیرفتنی است، اما تاکید بر تفاوت جنسی (و در پی آن تاکید بر رفتاری متفاوت)، آنهم در زمانی که کودک در کودکی خود غرق است، چه کمکی میتواند بکند؟ شناخت تفاوت و هویت جنسی البته حق کودک است، اما…
ماجرا در مدرسه بدتر هم میشود، به خصوص در نظامهای آموزشی مذهبی، کودک در مدرسه یاد میگیرد که جنس مخالف همراه نیست، بلکه هم هدف است و هم تهدید.
در مدرسه از تمام دوستان غیرهمجنساش جدا میشود و یاد میگیرد که این دوستی آلوده به گناه است. یک دختر بچه در ۹ سالگی در مراسم شرمآوری به نام «جشن تکیف» میفهمد که پسرخالهی هم سن و سالش که تا دیروز همبازیاش بوده، چه موجود خطرناکیاست. میفهمد که موهایش میتواند او را تبدیل به یک موجود درنده کند. و کابوس گناههای سالهای گذشته رهایش نمیکند. از همه بدتر یاد میگیرد که دیگر بچه نیست و یک شبه از دنیای کودکی به کابوس بزرگسالی پرتاب میشود. کابوسی که در نگاه اول، برای او میتواند جذاب هم باشد، چرا که بزرگ شده است. حالا بماند که در آن مراسم کذایی با چه چیزهایی آشنا میشود.
بیشتر ما نمونههایی را سراغ داریم که حتی با یادآوریاش خیس عرق میشویم. (یک جستجوی ساده در یوتیوب، نمونههای شرمآوری را نشان میدهد).
یکی از شعرهایی که در این جشنها رسم است: سلام سلام / آی بچهها / آی بچهها / آی غنچهها / فرشتهها / گوشاتونو خوب تیز کنید / به من بگین بلند بگین / کی محرمه، کی نامحرمه / عموی من، برادر بابای من / محرم یا نامحرمه؟ / «محرمه محرمه» / پسرخاله که اومده به مهمونی محرم یا نامحرمه؟ / «نامحرمه، نامحرمه» / شوهر خواهر، پشت دره / میخوام درو باز بکنم / چادر بپوشم یا نپوشم؟ / «چادر بپوش، چادر بپوش» / پسر عمو که اومده خونهی ما به مهمونی / محرمه یا نامحرمه؟ / «نامحرمه نامحرمه» / پدربزرگ قصه میگه / قصههای خوب و قشنگ، / محرمه یا نامحرمه؟ / «محرمه محرمه» / میخوام برم به بقالی / تا بخرم یک سیر پنیر / چادر بپوشم یا نپوشم؟ / «چادر بپوش چادر بپوش» / راستی کیه در می زنه؟ / پسر دایی پشت دره / چادر بپوشم یا نپوشم؟ / «چادر بپوش چادر بپوش»…
از آنطرف یک پسربچه هم با چیزهایی شستشوی مغزی میشود که غیرت نامیده میشود. یعنی وظیفهی خود میداند تا نظارت کند که خواهر یا مادرش شعر بالا را رعایت میکند یا نه! و بدا به حال کودکانی که در این میان، دچار تضاد بین خانه و مدرسه میشوند.
تازه اینها نمونههای خوب ماجراست، من نمونههایی را سراغ دارم که سخنران مراسم بیماری جنسی بوده و چیزهایی را طوری برای دختربچههای نه ساله به جزییات شرح داده که منِ «مرد»، امروز با چهل و چند سال سن، از شنیدنش پشتام یخ میکند.
این تحمیل بلوغ زودرس، پنهانترین و شاید بدترین نوع کودکآزاری است و از فرط تکرار آنقدر عادی شده که آنرا نمیبینیم، یا خودمان را به ندیدن میزنیم، چرا که کودکمان مجبور است در همین مدارس درس بخواند، در همین فضا رشد کند و در همین جامعه به زندگی ادامه دهد؛ با تاکید بر این نکته که هیچ جایگزین دیگری وجود ندارد.