«حدود آزادی کودکان»
شامگاه
فرزندم فقط دو هفتهش بود که بابا پیشنهاد داد براى چکآپ ببریمش پیش پزشک کودکانى که توى بچگى دکتر من هم بوده. یه مرد مسن و مهربان که اولین حرفش به من این بود: «بهترین میراث تو به فرزندت استقلال و آزادیشه. مهم نیست چقدر براش مال و منال به جا بگذارى، وقتى مستقل بار نیومده باشه و طى سالهاى عمرش طعم آزادى به اندازه رو نچشیده باشه.» و بعد اضافه کرد: «حرفى که هربار موقع آوردن تو به اینجا، به پدر و مادرت هم مىگفتم.» تا وقت برگشت به خونه توى فکر بودم که من چطورى مىتونم این رو به فرزندم آموزش بدم وقتى خودم تجربهاى ندارم؟ حد آزاد گذاشتن بچه تا کجاست؟ آیا بهتر نیست من هم مثل پدرم از یک گوش این نصیحت رو بشنوم و از گوش دیگه در کنم؟!
در کودکى هیچ نوع آزادى نداشتم و در همه چىز نظر بابا اولویت داشت. این که با چه کسى بگردم، کجا برم، چى بپوشم، چه نوع رفتارى داشته باشم و حتا در چه رشتهاى تحصیل کنم! قطعا بهتر بود اجازه بدن تجربه کنم، زمین بخورم و درد بکشم اما یاد بگیرم از نو بلند بشم. آنها هم دورادور مراقبم باشن. اما من چى یاد گرفتم از این محدود بودن؟ دروغ گفتن و دنبال راههاى مختلف دور زدن. بنابراین هر بار که زخمى شدم ترسیدم و حرف نزدم و چیزی نیاموختم، هر بار از هول هلیم توى دیگ افتادم اما یاد نگرفتم اعتماد به نفس داشته باشم، مستقل بار نیومدم و در درونم پى تایید پدر گشتم.
ازدواج که کردم، طعم آزاد بودن رو براى اولین بار چشیدم ولی نتونستم ازش درست استفاده کنم و از هیجان این رهایى دور خودم چرخیدم. پرنده اى بودم که بعد از بیست سال رها شده بود اما چون پرواز رو نیاموخته بودم هربار زخمىتر شدم تا آخر سر، به سکون رسیدم و سردرگم در خودم فرو رفتم.
به فرزندم نگاه مىکنم، پرخاشگر، بىمسئولیت و لجباز بار آمده و من در درونم هنوز رفتار پدرم رو با خودم حمل مىکنم. حالا بعد از گذشت این همه سال، تازه دارم سعى مىکنم به معناى آزادى پى ببرم تا شاید بتونم در اون محدوده فرزندم رو رها کنم.
معمولا دنباله رو روش پدر و مادرمون میشیم
لایکلایک
دقيقا من هم همينطور فكر مى كنم. بارها شده به خودم گفتم تو نبايد شبيه بابا باشى، تو نبايد شبيه مامان بشى، اما در يك موقعيتى كه قرار گرفتم، ديدم به عينه دارم همون شكلى رفتار مى كنم كه مامان و بابام با من رفتار مى كردن و من از رفتارها متنفر بودم! اين واقعا ترسناكه
لایکلایک
درسته
لایکلایک
Reblogged this on شب آویز.
لایکلایک