«همجنسگرایی و پرسشهای کودکان»
بامداد
بچهها همیشه شما را در موقعیت آچمز قرار میدهند. آچمز اصطلاحیست در شطرنج و به حالتی گفته میشود که مهرهای را از جوار شاه بردارند و شاه کیش شود. و من بسیار در این حالت قرار گرفتهام. اصولا مادرها و پدرها در این موقعیت به وفور قرار میگیرند، موقعیت آچمز مطلق.
تصور کنید برای تعطیلات به یکی از همین کشورهای همسایه رفتهاید که همه چیزشان از نوع لباس پوشیدن که بارزترین مثال است، تا فرهنگ، برخورد، غذا و… متفاوت است، و شما میمانید و بچهای که همه چیز برایش عجیب غریب است و دائم در حال کنجکاوی و پرسیدن از شماست.
حالا باز تصور کنید کنار ساحل با فرزندتان دراز کشیدهاید و دارید روغن نارگیلی که تازه از فروشگاه خریدهاید به بدنتان میزنید، که هم بدنتان لک نشود، هم برنزه شود و هم خوشبو شود و همین طور که دارید به این سه کاربرد هم زمان فکر میکنید پسربچهتان زل زده باشد به دو مردی که محکم هم را در آغوش گرفتهاند و سخت درحال بوسیدن هم هستند. این وقتهاست که روغن نارگیل را درکیفتان کنار اسپری بدنتان میگذارید و سعی میکنید با بازی با لغات خودتان را از این موقعیت أچمز خارج کنید.
حالا باز تصور کنید که شما زنی هستید که همیشه از همجنسگرایی حمایت کردهاید و در هر محفلی داد سخن دادهاید و حالا در موقعیتی قرار گرفتهاید که نمیدانید باید همچنان دفاع کنید یا نهی کنید. پس یا باید به روغن نارگیل زدنتان ادامه دهید یا به بازی با لغات خودتان ادامه دهید، بلکه بتوانید خود را از این موقعیت آچمز خارج کنید.
بامداد، مثلن، اگر در ساحل، یک زن و یک مرد هم را می بوسیدند، توضیح آسان بود. می شد گفت این دو نفر را هم می بوسند چون هم را دوست دارند. و بعد می شد بقیه ماجرا را واگذار کرد به روابط خانوادگی و اجتماعی تا برای بچه نمونه هایی از زن ها و مردهایی که هم را دوست دارند را در خانه و مدرسه و مهمانی و تولد و عروسی و توی قصه و کتاب داستان و تلویزیون و سینما به بچه نشان بدهد. طبیعتا یکی از تصویرهایی که هر بچه ای از بزرگ شدن دارد، تبدیل شدن به مامان یا بابا است، یعنی کارهایی را بکند که بزرگترها، مامان و بابا می کنند.
به نظر من وقتی دو مرد هم را می بوسند و بچه تماشا می کند و مادر نمی داند چه بکند، شاید بزرگترین مشکل این باشد که هیچ تصویری از این بوسه و آینده ای که این بوسه به آن منتهی خواهد شد، در تصور مادر یا بچه وجود ندارد. چیزی که وجود ندارد را چطور می شود توضیح داد؟ این دو مردی که هم را می بوسند، چکاره ی همند؟ آیا اجازه دارند هم را ببوسند؟ چرا اجازه دارند؟ چون برادر همند؟ چون رفیق همند؟ چون بی اف همند؟ چون همسر همند؟ رابطه ای که به این دو مرد در اجازه بوسیدن لب های هم را بدهد، در فرهنگ تعریف نشده. به نظر من، تعریف نشدن این رابطه، از بدنامی این رابطه بدتر است. یعنی این که هیچ تصویری از دو مرد یا دو زن که با هم رابطه عاشقانه و رابطه همسری داشته باشند، در محیط ما وجود ندارد، خیلی بدتر از این است که مردها و زن هایی که عاشق همجنس خودشان می شوند منحرف و بیمار شناخته می شوند، چون به هر حال، حتی آدم های بیمار، یا منحرف، یا دزد و خلافکار و قاتل هم عجیب نیست اگر عاشق بشوند. حتی به نظر میرسد جامعه هیچ مشکلی با عاشق شدن یک بیمار یا یک دزد یا یک آدم منحرف ندارد. جامعه حتی این عاشق شدن را به فال نیک می گیرد و این احتمال را می دهد که شخص، با عاشق شدن، آدم خوبی بشود. اما جامعه و فرهنگ تصوری از عاشق شدن دو مرد یا دو زن به دست نمی دهد، این صحنه را خالی می گذارد. به نظر من این خلاء است که بد است، یا این خلاء است که آدم را دچار دلهره و شک می کند که چه توضیحی در باره این صحنه ای که عاقبت اش معلوم نیست و موجود نیست، بدهد.
این تصور من است که از این ور، به منظره نگاه می کنم. مطمئن نیستم شما که از آنور نگاه می کنید، با این نظر موافق باشید. دلیل شک یا نگرانی یا شرم شما در توضیح برای بچه چی بود؟ ترس از بدآموزی؟ شرم از پاره شدن یک حریم؟ شاید اگر حس ها و عکس العمل ها را دسته بندی کنیم، راحت تر بشود از این دغدغه ها گذشت.
لایکلایک
دقیقا من هم خلا داشتم. یعنی همون فرهنگ تعریف نشده زبانم را قاصر کرده بود برای توضیح این صحنه برای یک بچه.
من هم که از ور دیگری به موضوع نگاه می کنم، صد البته شرمی از ماجرا ندارم. ولی انقدر این موضوع تعریف نشده ست برای ما که تعریف کردنش سخت است و سخت بودنش دلیل بر انکارش یا شرم یا نگرانی یا رد کردنش نیست.
لایکلایک
فقط کافیه بگید اونها هم همدیگه رو دوست دارن مثل من و پدرت که همدیگه رو دوست داریم. خواهر زاده ی من پسرکی داره . من و پارتنرم از دو سالگی این پسرک با هم زندگی میکنیم . ما در اصفهان زندگی میکردیم و پسرک عاشق خونه ی ما و دستپخت ما شیرینی های ما و کتابهای ما ! قبل از اینکه از اصفهان دل بکینم روزی از من پرسید دایی جان چرا تو امیر با هم زندگی میکنید و چرا تو مثل بابام زن نداری !؟ من خیلی راحت بهش کفتم چون امیر رو دوست دارم و باید با اون زندگی کنم نه با یک زن ! االبته که او هیچ تصوری از همجنسگرا بودن من نداره اما وقتی بزرگتر بشه میدونه که عشق دلیل کار ما بوده نه حتی صرفا گرایش جنسی . خوب بود خیلی راحت به او میکفتی – اگر ذهنیتی از جنسیت داره – که همیشه مردها و زنها فقط هم رو نمیبوسن… و عشق هر چیزی رو ممکن میکنه
لایکلایک