«وقتی زن قدم اول را برای انتخاب برمیدارد»
بعد از ظهر
آیا دوست داشتن همیشه از جانب مرد اتفاق میافتد که او باید انتخاب کند؟ زن اگر به مردی عاشق بود، آیا میتواند مرد را انتخاب کند، یا که باید این راز را به خون دیده بپرورد؟
اینها سوالهای تازهای نیستند. اولین باری که عاشق شدم یازده سالم بود. سوار اتوبوس مدرسه بودیم و سر یکی از ایستگاهها پسری زیر درخت بید ایستاده بود، بلند بالا. از او همین یادم مانده. همان روزها هم همین ازش یادم مانده بود ولی مطمئن بودم عاشق ام. تعریف عشق هم برای من از یک قصهی مثنوی میآمد، همان که شخص بیمار بوده و حکیم یک به یک اسم دخترانی را میبرد در حالی که نبض بیمار را میگرفته و آنجا که نبض تندتر میزند میگوید که بیماری عشق است و معشوق هم فلانی. به همین روش هر بار اتوبوس مدرسه از ایستگاه بید میگذشت نبضم به دیدن درخت و خیال روزی که بلند بالایی زیرش ایستاده بوده تند میزد. همان روزها اولین بار این سوالات برایم پیش آمد. این که اگر روزی عاشق کسی شوم در دسترستر، به جای شبحی زیر درخت بید، چه کنم؟ داستانهای عاشقانهی دوران نوجوانی، چه آنها که ترجمه بود چه آنها که به فارسی، هر کجا دختری پیشقدم رابطه میشد، همچنان که مادرم همیشه پیشبینی میکرد، آخر و عاقبت خوشی به همراه نداشت. من اهل نصیحت شنیدن نبودم، تجربه کردم. و به تجربه میدانم که مرد و زن ندارد، اگر کسی را دوست داری، عاشق ای باید بگوییش، بی نگرانی از ناامید شدن یا تحقیر شدن یا هر چی.
سوالها اما همچنان برجایند. گرچه ترتیب این پرسشها راهنمای رسیدن به جواب است.
اگر پیشقدم شدن در رابطه را بگذاریم به حساب همان اولین جمله که «فلانی از تو خوشم آمده بیشتر هم را ببینیم؟»، به نظر من هیچ دلیلی ندارد همیشه مرد پیشقدم باشد. خوشبختانه هم زنان دور و برمان همیشه از عاشق شدنهاشان تعریف کردهاند، شده پشتبندش هم گفتهاند «به کسی نگو»، هم در داستانهای عاشقانه زیاد خواندهایم که زن هم عاشق میشود، دلش میلرزد. میخواهم بگویم که دل سپردن ویژگی یک جنس نیست، حسی ست انسانی. تا اینجا فرض بر اینکه زن خوانندهی این نوشته که نمیداند مکنونات قلبیاش را به مرد معشوق بگوید راضی شده حرف دلش را بزند، حالا چه؟ اگر مرد انتخابش نکرد چه؟ اگر با هم دوست بودند و بعد رفت زنی دیگر را برای همسری برگزید چه؟ راستش جواب سادهی من سوالی ساده است : مگر مرد باید همسر برگزیند؟ انتخاب شدن و انتخاب کردن مربوط به دورانی ست که مردی همیشه نانآور خانه بوده و زنی همیشه کارهای درون خانه را ضبط و ربط میکرده. در دنیای مدرن امروز، در ارتباطی برابر، زنی که مردی را دوست دارد میپذیرد که اگر مرد دوستش ندارد رابطهای شکل نمیگیرد و تمام. برعکس، اگر مرد هم دوستش داشت و رابطهای برقرار شد هر دو در حفظ آن تلاش میکنند. و به هم خوردن چنین رابطهای و به ازدواج نکشیدنش انتخاب نشدن نیست، نوعی طلاق است. اصلا از همان روزی که دو نفر احساسشان را به یکدیگر میگویند و رابطهای آغاز میشود زندگی مشترک آنها به نوعی شروع شده، گیریم همیشه زیر یک سقف نباشند. شکست عشقی و عاطفی، وقتی صبر کنی تا انتخاب شوی و ازدواج کنی هم اتفاق خواهد افتاد. چه بهتر که به خودت احترام بگذاری، به احساساتت، و پیشقدم شوی.