درباره پیشینه تاریخی نام و نقاشی سر در وبلاگ
La Tomba delle Danzatrici یا آرامگاه زنان رقصنده نام یک مقبره تاریخی مربوط به اواخر قرن پنجم پیش از میلاد مسیح در شهر رووو دی پولیا (Ruvo di Puglia) واقع در استان باری یکی از استانهای ناحیه آپولیای ایتالیاست. دیوارهای این مقبره پوشیده شده از نقاشی بیش از سی زن رقصنده که با لباس محلی دست در دست هم میرقصند و سه مرد چنگنواز سپیدپوش این زنان را همراهی میکنند.
ما علاوه بر استفاده از نام، در طراحی این وبلاگ نیز از نقاشی دیواری این آرامگاه استفاده کردهایم.
درباره وبلاگ
این یک وبلاگ گروهیست با دوازده نویسنده ثابت زن و یک نویسنده مهمان مرد. هر هفت روز ما راجع به یک موضوع صحبت میکنیم تا به موضوع جدید برسیم. نویسندههای مهمان در هر موضوع متفاوت خواهند بود. هیچکدام از نویسندگان، چه زنهای رقصنده و چه نویسندگان مهمان، تا پیش از انتشار از متن دیگری خبر ندارند. به بیان دیگر ما از سیزده زاویه متفاوت به یک موضوع یکسان نگاه کرده و از آنجا که از نوشته دیگری خبر نداریم بدون قضاوت، نقد، ارزشگذاری یا تاثیرپذیری تنها به ارائه نظرات مستقل خود پرداختهایم.
دوازده نوشته زنان رقصنده با اوقات مختلف روز شناخته میشوند: سحرگاه، سپیدهدم، صبح، پیش از ظهر، نیمروز، بعد از ظهر، عصر، غروب، شامگاه، شبانگاه، نیمهشب، و بامداد. ما کنار هم یک شبانه روز را میسازیم.
هرچند در نگاه کلی شما ممکن است بدانید چه کسانی این وبلاگ را مینویسند، اما نوشتهها اسم هیچ نویسندهای را به دنبال نمیکشند و شما از ما هیچ نامی پای هیچ نوشتهای نخواهید دید. نویسنده مهمان میتواند گمنام بماند، یا با اسم واقعی خودش معرفی شود.
شکارچی بودن خوبه. فقط یه ترس با منه اگر یک زمانی غرورم شكسته شه چی؟ اگه نه بشنوم چی؟ کلا هرکاری می کنم بدترين شرايط رو برای نتیجه در نظر میگیرم و کارمو انجام میدم. ولي این مورد انتخاب… نه شنیدن برای من دردناکه.
لایکلایک
فکر میکنم نه شنیدن برای هر کسی تا حدی تلخ باشه. ولی اگه از انتخابتون مطمئنین شک نکنین. منتظر نشید که بعدها حسرت بخوردید 🙂
لایکلایک
نه شنیدن را نه در این مورد و نه در هیچ مرحله ای از زندگی هیچکس دوست ندارد. اما بخشی از بازی زندگی هم هست و فرار کردن از آن یعنی انتخاب نکردن و زندگی نگردن بطور کامل.نصفه و نیمه زندگی کردن را دوست ندارم. برای من بخشی زندگی کردن و به بلوغ رسیدذن در نه گفتن ها و نه شنیدن ها هم هست.
لایکلایک
ممنون از وبلاگی که درست کردین فکر میکنم خیلی لذتبخش باشه برام خوندنش موفق باشین 🙂
فقط اگه امکانش هست اسم نویسنده هاتون رو بذارید
لایکلایک
ممنون.
اصل در گمنام بودن است! اسم نویسنده ها بالای بلاگ هست اما قرار نیست نویسنده هم نوشته ای معرفی شود. من امروز با اسم سحرگاه می نویسم و بیست روز بعد ممکن است نیمروز باشم!
لایکلایک
سلام، همون طور که سحرگاه عزیز نوشتن، اسم نویسنده ها پای مطلب ذکر نمیشه، اما اسم هر ده نفر بالای وبلاگ نوشته شده.
لایکلایک
ایده جالبیه. اولین نوشته رو بعنوان یه مرد دوست داشتم. کاش یه کم فضاسازی اوج قصه رو بهتر می کردید. شاید بوسیدن عاشقانه در محیط کار در خارج از ایران معمول باشه که ظاهرا داستان در داخل کشور اتفاق افتاده. چون در ادامه فضا کاملا ایرانی و آشناست. یه کم قبول کردنش سخته. شایدم من اشتباه می کنم. در کل خیلی ملموس و واقعی بنظر میاد. شاید گفتنش یه کم سخته ولی همیشه دختران و خانمهای سرسخت رو ستایش کردم که البته سهم زیادی در بین علیامخدرات ندارن متاسفانه. نظرم اینه که تعدادی که خودشونو تو این دسته میبینن، ادا درمیارن و تا بلوغ واقعی فاصله زیادی دارن. بحث طولانییه. چندتا خانم که تو فیسبوک حسابی فعالن و مینویسن و از قضا مطالب خوبیم مینویسن، یه جاهایی لو میدن که خودشونم سرکارن. خیلی خبری نیست.در عین حال باز هم جای امیدواری هست که زنان از مقام عیال و خانواده و بچه ها و منزل و ضعیفه و بی ادبی!!! با جسارت مثال زدنی به خودشون ارتقا دادن. برای همه بانوان فرهیخته آرزوی روزهای خوب دارم. پیروز و سربلند باشید همه ده تفنگدار سامورایی…. رقصنده.
لایکلایک
سلام، فکر کنم این کامنت رو باید برای متن بالا میذاشتین. این جوری پیامتون مستقیما دست نویسنده اون مطلب میرسه.
لایکلایک
به هر حال زندگی یک بازی است. هر کس در بازی نباشد نمیتواند روزی برنده باشد.
جسارت نه گفتن و نه شنیدن هم بخشی از این بازی ست که اگر تجربه اش نکنیم, بی شک چیزهایی را در زندگی از دست خواهیم داد.
تاریخچه نام این وبلاگ بسیار شنیدنی ست. ورود شما زنان رقصنده را خوشامد میگویم و نوشته هاتان را با شوق دنبال میکنم .
لایکلایک
ممنون دوست گرامی، اما ای کاش برای خودتان اسمی انتخاب کنید
لایکلایک